هرمزگان ما

هرمزگان ما

هرمزگان و هرمزگانی
هرمزگان ما

هرمزگان ما

هرمزگان و هرمزگانی

سندرم هرمزگان

 

اورشلیم،مکانی مقدس برای سه دین اسلام،مسیحیت و یهود است.اورشلیم یا همان بیت المقدس،شهری است که پیامبر اسلام از آنجا به معراج رفته است.عیسی مسیح در اورشلیم به صلیب کشیده شد و دیوار کتل که مقدس ترین مکان یهودیان است،نیز در همانجا قرار دارد.زمانی که شما برای اولین بار به اورشلیم بروید،بدلیل تم شدیدا مذهبی این شهر،بروز سندرم اورشلیم در شما بسیار شایع خواهد بود. مجموعه نشانه هایی را که حاکی از بروز نوعی بیماری در شما است،را سندرم می گویند.علایم سندرم اورشلیم،هذیان و توهم در مورد مقدس بودن،در بیمار است.بیمار خود را،شخصی پاک،بخشیده شده و انتخاب شده از سوی پروردگار یا  حتی منجی موعود می پندارد.این مشکلات روحی حتی تا آنجا پیش می رود که اندیشه ایجاد یک دین جدید که همه ی ادیان دیگر را در بر بگیرد،در ذهن بیمار شکل می گیرد.



شاید اگر روانشناسان بر روی افرادی که از خارج از هرمزگان به هرمزگان می آیند،آزمایشی انجام دهند،بتوانند پدیده ای به نام سندرم هرمزگان! را بیابند.از علائم این بیماری،فکر های اقتصادی پر سود و زود بهره،توهم کارشناسی بالا در زمینه پولدار شدن،حتی به صورت حاد تر،یک شبه میلیونر شدن و احساس ظهور بنیان های یک تحولگر بزرگ اقتصادی در خود می باشد.چندی پیش مطالب وبلاگ نویسی(از یکی از شهرهای مرکزی ایران) را در رابطه با سفرش به بندرعباس و قشم می خواندم. او نوشته بود که وجب به وجب بندرعباس و قشم پتانسیل تبدیل شدن به یک مرکز اقتصادی را دارد.او در پایان نوشته هایش نوشت:بندرعباس بهترین شهر ایران می شد اگر به جای مردم حال حاضرش،افراد دیگری سکنه ی آن بودند.این مطلب مرا به فکر وا داشت و همان موقع این مساله را با یکی از دوستان نزدیکم در میان گذاشتم و برداشت او را از این مطلب خواستار شدم.به نکته ی خیلی خوبی اشاره کرد و گفت:"این جمله ی آغازین هر استعماری است".به تاریخ هرمزگان نگاه کردم و آنچه تا به امروز به سرش آمده است،را در ذهنم مرور کردم.به راستی که سالهاست مستعمره هستیم.

بارها در مورد این مساله در فیسبوک بحث شده است.بیشتر افراد غیر بومی که در هرمزگان فعالیت اقتصادی می کنند در دفاع از خودشان می گویند:"ما سرمایه آوردیم،با سرمایه مان باعث پیشرفت هرمزگان شدیم،پس هر چه بدست بیاوریم،حقمان است".و در ادامه هم می گویند:" هرمزگان هم جزئی از ایران است،ما و شما هرمزگانیها،همه ایرانی هستیم،پس دلیلی وجود ندارد که ما نتوانیم در هرمزگان فعالیت اقتصادی کنیم".به نظر من،تا اینجای کار حرفشان کاملا منطقی است.



صحبت من با این دوستان این است که آیا در مشکلات هرمزگان و مردمش،این حس ایرانی بودن شما،همچنان پایدار است؟آیا همانگونه که خود را در ثروت هرمزگان شریک می دانید،در کمک به رفع مشکلات هرمزگان هم سهمی برای خود قائل هستید؟آیا با این بنگاه های اقتصادیتان،به رفع مشکل بیکاری هرمزگانیها کمک کرده اید؟یا نیروی کارتان را از همان جریان معروف مهاجرت های اتوبوسی از شهرتان،تامین می کنید؟

من عاشق هرمزگان هستم.در بهترین حالت،شاید بتوانم دوری یک ماهه از شهرم را تحمل کنم.بیشتر از یک ماه،هر جا که باشم،از درون میپوسم.مسلما هیچ بدی را برای هرمزگانم نمیخواهم.گاهی اوقات در مخیله خود،به این فکر می کنم که اگر روزی،زلزله ای مخرب در هرمزگان بوقوع بپیوندد،و خرابی هایی را در حد بم،پدید بیاورد،آیا غیر بومی ها با سرمایه شان به ساخت دوباره هرمزگان کمک خواهند کرد؟آیا باز هم خود را ایرانی و هرمزگان را تکه ای از ایران می دانند؟آیا به شهر خودشان بر نخواهند گشت و هرمزگان ویران را با ما،دوباره خواهند ساخت؟آیا،در اصلاح سرحدی نامیده شدن،توسط هرمزگانیها را بهانه ای برای فرار از زیر کمک کردن،قرار نخواهند داد؟آیا این هرمزگانی را که باعث پیشرفت رفاهی و اقتصادیشان شد،را به یاد می آورند؟ ذهن من پر از این آیا های بی جواب است که جز گذر زمان،راه حلی برای به جواب رسیدنش وجود ندارد.

اواخر بهمن ماه گذشته،فرش خاکی هرمز بعنوان مهمترین اثر فرهنگی هرمزگان در سال نود و یک،جمعیت زیادی را به سمت جزیره هرمز کشاند و آنها را با فرهنگ و فضای هرمز آشنا کرد.بیشتر بازدید کننده ها برای اولین بار به این جزیره سفر کرده بودند و هم برای خودشان و هم مردم بومی هرمز،تجربه ی ارزشمندی بود.در همان روز ها عده ای که خود را فعالان محیط زیست می نامیدند و حتی در هرمزگان زندگی هم نمیکردند،به مخالفت با این اثر پرداختند و با مطرح کردن اینکه هرمز جز ایران است و ما به عنوان فعالان محیط زیست ایران مخالف این اثر هستیم،بدنبال اعلام وجود بودند.سوالی که برای من بوجود آمد،این بود که شما در تعطیلات نوروز که پارکها و سواحل هرمزگان توسط مهمانان نوروزی به کثافت کشیده می شود،کجا بودید؟شما موقع کشند قرمز که بویش ما را عذاب داد و ماهیگیری ما را نابود کرد،کجا بودید؟آیا آن موقع ما جزء ایران نبودیم؟

بیماران مبتلا به آنچه که در ابتدای مطلب،سندرم هرمزگان نامیدیم،اگر با توهمشان،پول و سرمایه و فرصت های اقتصادی ما را به باد دهند،چه کسی جواب گوی ضرر و زیان آنها به هرمزگان خواهد بود؟

بحث کلی من این است که اگر غیر بومی ها،همراهی و دوستی ما را می خواهند،اگر اعتماد ما را می خواهند،اگر ادعای دوستی با ما را دارند،اگر ما را با خود یکی می پندارند،پس در سختی ها و مشکلات ما،خود را به ما نشان دهند.وگرنه در خوشی که همه با ما هستند!و این را بدانند که کمک به آبادی هرمزگان،اگر وظیفه شان نباشد،نشان دهنده ی لطفشان هم نخواهد بود.انسانیت و وجدان حکم می کنند که به جایی که باعث پیشرفت آنها شده است،وفا دار بوده و به پیشرفت و آبادانی آن منطقه و مردمش کمک کنند.

اگر در نوشته های قبلیم به حمایت از اقتصاد بومی پرداخته ام،به این دلیل است که،هرمزگانی درد هرمزگانی را می داند.هرمزگانی می داند که هرمزگان خانه ی اول و آخرش است.می داند که خودش و نسل های بعد از خودش از میوه ی دست رنج امروز او بهره خواهند برد.او می داند که آبادی هرمزگان،آبادی خودش و آینده اش است.او می داند که وظیفه ی چیدن میوه ی درختی را که نیاکانش در سالهای گذشته در هرمزگان کاشته اند،بر عهده ی اوست.او فراموش نمیکند که تخم میوه را برای استفاده هرمزگان آینده،دوباره به خاک هرمزگان برگرداند.


*.برای درک بهتر سندرم هرمزگان،صحبت ها و برنامه های شخصیت نقی در سریال نوروزی پایتخت دو در زمان اقامتش در قشم را به یاد آورید.


--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


با عضویت در خبرنامه وبلاگ(انتهای ستون سمت چپ وبلاگ) می توانید به محض انتشار مطلب جدید،از طریق ایمیل مطلع شوید.