هرمزگان ما

هرمزگان ما

هرمزگان و هرمزگانی
هرمزگان ما

هرمزگان ما

هرمزگان و هرمزگانی

هرمزگان ما


در ابتدا،رسا ترینِ احسنت ها،گرمترینِ آغوش ها،بزرگترینِ درود ها و خاشعانه ترینِ تعظیم ها تقدیم به تمام عزیزانی که در تجمع پنج شنبه بیست و پنج مهر 92 باتوم خوردند،خون از سرشان سرازیر شد،اما سر خم نکردند.صمیمانه ترین تبریک ها را برای شما به زبان می آوریم،زیرا هدفی را پیدا کردید که به خاطر آن از جان خود گذشتید،و براستی که بالاترین اهداف را پیدا کردید.دکتر مارتین لوتر کینگ می گوید:"تا زمانی که هدفی در زندگیتان پیدا نکرده باشید که به خاطر آن حاضر به از دست دادن جانتان بشوید،شما لایق زندگی کردن نخواهید بود".گوارا باد بر شما حلاوت زندگی شیرینتان.

در این مطلب به دنبال تاریخچه و دلایل و پشت پرده ی تصمیمات جدا سازی نیستم.زیرا در سایتها و شبکه های اجتماعی به اندازه ی کافی بحث شده است.مطلب امروز من،حاصل مشاهدات و برداشت شخصی خودم از آنچه در 10 روز گذشته بر هرمزگان و در هرمزگان گذشت،است.ده روزی که به زعم شخصی من،زیبا ترینِ روزهای کل تاریخ هرمزگان بود.روزهایی که بالاخره غول خفته ی هرمزگان بیدار شد و غرّید.روز هایی که قبلا در خوابهایم آرزویش می کردم،را به چشم دیدم.خدایا شکرت که با چشم خویش این روزهای طلایی را دیدم.روزهایی که دخت و چوک و زن و مرد هرمزگانی همه با هم برای یک هدف مشترک با یک صدای واحد به خیابان ها آمدند.دخت و زنی که هم چادریش در جمع بود،هم مانتو پوشش و هم بومی پوشش.مرد و چوکی که هم کارگرش در جمع بود،هم کارمندش،هم رئیسش،هم هنرمندش،هم خبرنگارش،هم دانشجویش،هم استاد دانشگاهش.همه بودند.رودانی،مینابی،قشمی،بندرعباسی،جاسکی،بستکی،خمیری و روستاییش همه برای هرمزگان آمده بودند.پرتو های زیبای اتحاد هرمزگانی،نور امید را دل همه ی ما روشن کرد.دیگر کسی نمی گفت که چرا هرمزگانی ها در برابر ظلم و ستم هیچ گاه به پا نمی ایستند.هرمزگان بیدار است.


از رزا پارکز تا بانوی هرمزگانی



اول دسامبر 1955-شهر مونتگومری –ایالت آلاباما-ایالات متحده ی آمریکا

تبعیض نژادی سر تا سر آمریکا را فرا گرفته است.سفید ها که خود را برتر از سیاهان می دانند،حاضر نیستند با سیاهان سر یک سفره بنشینند.در آمریکا رستوران،مدرسه،اتوبوس،قطار و حتی آبخوری سیاهان از سفید پوست ها جدا است.بر طبق قانون اتوبوسرانی شهر مونتگومری،سفید ها از در جلوی اتوبوس وارد می شوند،و از جلو به عقب صندلی ها را پر می کنند.سیاهان هم از در عقب اتوبوس وارد می شوند و از عقب به جلو صندلی ها را می گیرند.بر طبق قانون اگر اتوبوس پر شود،در صورت سوار شدن یک سفید پوست،نزدیک ترین سیاه پوست به ردیف سفید ها،باید از جای خود بلند شود و صندلی خود را به سفید بدهد.ساعت 6 بعد از ظهر،یک دسامبر 1955،رزا پارکز بعد از یک روز سخت کاری در بیمارستان به عنوان خدمتکار،برای بازگشت به خانه سوار اتوبوس شهری شد و در ردیف اول مخصوص رنگین پوستان نشست.در طول مسیر صندلی های بخش سفید پوستان پر شد.مسافر سفید پوست که به تازگی سوار اتوبوس شد،زمانی که جایی برای نشستن نیافت،از راننده خواست تا بر طبق قانون سیاهان را از جایشان بلند کند.در ردیفی که رزا نشسته بود،علاوه بر او سه سیاه دیگر هم نشسته بودند.راننده به عقب اتوبوس آمد و به آن 4 سیاه پوست دستور داد تا ردیف را برای ان مسافر سفید خالی کنند.3 نفر از جای خود بلند شدند،اما رزا از دستور دادن جای خود به مسافر سفید سر باز زد.رزا در برابر تهدید های راننده مقاومت کرد و از جای خود بلند نشد.چرا رزا برای راحتی یک نفر دیگر،که او را به دیده ی تحقیر می نگرید،باید از حق خود می گذشت؟!در نهایت پلیس به درون اتوبوس آمد و رزا را دستگیر و به زندان منتقل کرد.شاید این یک حرکت کوچک به نظر برسد،اما همین حرکت کافی بود تا خشم فرو خورده ی سیاهان نمایان شود.بدنبال دستگیری خانم پارکز،سیاهان استفاده از اتوبوس های شهری را تحریم کردند و شروع به راهپیمایی بر ضد تبعیض نژادی کردند.اعتراضی که تنها برای رزا پارکز نبود بلکه تمام حالتهای تبعیض را محکوم میکرد.نتیجه ی این تحریم و تظاهرات این بود که در تاریخ 20 دسامبر سال بعد،یعنی یک سال و 19 روز بعد از شروع این حرکت،ایالت آلاباما قانون جدایی سفید و سیاه در اتوبوس های این ایالت را لغو کرد.این اعتراضات شروع جنبش حقوق مدنی سیاه پوستان بود،همان جنبشی که دکتر کینگ رهبری آن را به عهده گرفت و 13 سال بعد قانون برابری حقوق سیاهان را در دولت آمریکا تصویب کرد.همان جنبشی که قانون تبعیض مثبت را تصویب کرد.قانونی که به موجب آن سیاهان به خاطر ظلمهایی که در گذشته بر آنها شده بود،امتیازات بیشتری نسبت به سفید ها پیدا کردند.همان جنبشی که حاصل تلاششان،53 سال بعد،اولین رئیس جمهور سیاه پوست را راهی کاخ سفید کرد.4 فوریه (تولد رزا پارکز)  و 1 دسامبر (روز دستگیری رزا پارکز) به صورت رسمی در آمریکا به عنوان روز رزا پارکز نامیده شده است و رزا ملقب به مادر جنبش مدنی در آمریکا است.

اولین چیزی که در تجمعات اعتراض آمیز هرمزگان نظر من را جلب کرد،حضور کثیر بانوان هرمزگانی بود.از هر قشری آمده بودند.زن هرمزگانی که به واسطه ی نجابت ذاتی اش هیچ گاه صدای خود را بلند نمیکرد،امروز برای حفظ شرافتش،نجابتش را فریاد می زند.امروز دخت و مم هرمزگانی،برای حفظ استانش به خیابان می آید.امروز مم هرمزگانی از درد باتوم نمی رنجد،او می داند حرکتی را که 16 مهر 92 شروع کرد،روزهای روشن استانش را به ارمغان می آورد.بانوی هرمزگانی که حق خود را جار می زند برای من تداعی گر مقاومت و اعتراض رزا پارکز در برابر واگذاری آنچه حقش بود به غیر خودی،است.هر دخت و مم هرمزگانی برای من یک رزا پارکز است.


غیر بومی ها و حضور در تجمعات


قبلا نظرم را در مورد بومی و غیر بومی گفته ام.به اعتقاد من،نه هر که در هرمزگان به دنیا بیاید،بومی است و نه هر که در خارج هرمزگان به دنیا بیاید غیر بومی است.بومی هرمزگان کسی است که دلش برای آب و خاک هرمزگان بسوزد،کسی که برای پیشرفت و آبادانی هرمزگان بدون هیچ چشم داشتی تلاش کند،کسی که قلبش با دیدن رنج و ظلم روا شده به هرمزگان به درد بی آید.بومی هرمزگانی کسی است که نه تنها در شادی،بلکه در غم و سختی هرمزگان هم سهیم باشد.صحنه ای که در تجمعات دیدنش من را بوجد اورد،حضور شهرستانی های ساکن در بندرعباس در بین جمعیت بود.شاید تعدادشان زیاد نبود،اما خوب به چشم می آمدند.این قشر از مردم،برای ما محترم ترینِ مهاجرین به هرمزگان هستند.اینها در سختی در کنار ما هستند،پس در شادی و رفاه هرمزگان هم سهم خواهند داشت.ما دست دوستی این عزیزان را صمیمانه می فشاریم.تنها انتظار ما از مهاجرین به استانمان همراهی با ما در سختی است،نه اینکه فقط به دنبال منفعت شخصی خود باشند.شعار "مسئول غیر بومی مناوا" به معنای توهین یا اعلام جدایی از مهاجرین به هرمزگان نیست،بلکه مردم به دنبال کسی هستند که به واسطه ی حضور دراز مدت در هرمزگان درد مردم را خوب بشناسد،و با توجه به اینکه خودش،نیاکانش و نوادگانش در هرمزگان خواهند بود،نتواند از جواب دادن به مردم فرار کند.آیا به نظر شما اگر استاندار هرمزگان،یک بومی هرمزگان بود،باز هم تن به این بده بستان های پشت پرده میداد؟


سخنی با اهالی استان فارس


با شروع تحرکات غرض ورزانه نسبت به خاک هرمزگان،مردم هرمزگان به مسئولین کشوری هشدار دادند که این مساله باعث بروز دشمنی و جدل بین مردم هرمزگان و فارس خواهد شد.هشداری که مسئولین آن را نادیده گرفتند.مردم هرمزگان چیزی از استان فارس نمی خواهند،آنها تنها حفظ آنچه متعلق به خودشان است را خواستارند.اما مردم استان فارس می خواهند،خاک ما را بگیرند.پس ما باید دفاع کنیم و آنها حمله.در چند روز اخیر سایت های خبری استان فارس را مرور می کنم و کامنت های مردم فارس را می خوانم.کامنت هایی حاوی توهین علنی و بی شرمانه به مردم هرمزگان،که با یک جستجوی ساده در اینترنت،قابل مشاهده است.بی تمدن،بی سواد،عقب مانده،بی عرضه و بی شعور،تنها بخشی از صفات ناپسندی است که در این کامنت ها به مردم هرمزگان نسبت داده شده است.ابتدا بگذارید بخشی از استدلالهای مردم استان فارس در حمایت از الحاق بخشی از هرمزگان به استان فارس را برای شما بگویم:

1-بر اساس تقسیمات کشوری در سال 1316 بخش کوشکنار جزو استان فارس بوده است و بعد ها در تقسیمات کشوری این بخش از استان فارس جدا شده و حالا این بخش باید دوباره به فارس بر گردد

2-اگر بخشی از استان فارس به خلیج فارس متصل شود،اعراب دیگر نمی توانند به این دریا،خلیج عربی بگویند

3-برای قدرت گرفتن استان فارس،نیاز است که حتما به دریا متصل شود!!!

4-بحث استانی نباید باشد،بلکه همه ی ما ایرانی هستیم و مرزهای استانی در مالکیت مردم خاصی نباید باشد.

در ادامه استان فارسی ها نوشته اند که هرمزگان با نیروی استان فارس می چرخد و اگر استان فارسی ها نبودند،هرمزگانی ها عقب افتاده بودند.نماینده استان فارس هم تهدید کرده است در صورت ادامه ی اعتراضات مردم هرمزگان،همکااری بین دو استان را قطع خواهد کرد.

و حالا سوال من از استان فارسی ها این است:

1-اگر قرار باشد با این منطق شما جلو برویم و بخواهیم به قوانین و تقسیمات گذشته برگردیم،پس باید آذربایجان و افغانستان و پاکستان هم بیایند و جزئی از ایران شود.یا مثلا اگر قرار است همه چیز به سال 1316 برگردد،لطف کنید خاکتان را که پس میگیرید،مردمتان را هم از استان ما پس بگیرید.حرفهایم خنده دار است،نه؟من دقیقا بر طبق استدلال شما این نظرات را بیان کردم.در آن تقسیم بندی 1316 نامی از استان فارس نبوده و حتی هرمزگان هم جزو استان هفت که فارس امروزی را در بر می گرفت نبوده است.بلکه استان فارس از طریق بوشهر امروزی به دریا متصل بوده است.

2-مگر خلیج فارس به خاطر استان فارس به این اسم نامیده شده است که حالا بخواهند با اتصال استان فارس به دریا،از این اسم حفاظت کنند؟قدمت خلیج فارس بسیار قدیمی تر از استان فارس است!

3-چرا برای پیشرفت یک منطقه باید حق منطقه ی دیگری پایمال شود؟شما مگر تمام استانتان پیشرفت کرده است که حالا به دنبال پیشرفت مناطق استان های دیگر هستید؟ما در سفر هایمان از استان فارس عبور کرده ایم و باور کنید آن چیزی را که ما به چشم دیدیم،نمیتوان اسم پیشرفت و آبادانی روی آن نهاد.

4-مسلما خودتان در جریان طرح لارستان بزرگ یا به عبارتی استان فارس جنوبی به مرکزیت لار هستید.آیا زمانی که این طرح اجرایی شود،شما هم نگاه کشوری خواهید داشت و از جنوب استانتان را برای تشکیل فارس جنوبی به خاطر منافع کشور خواهید گذشت؟آیا فکر نمیکنید اینکه نماینده لامرد که خود در طرح فارس جنوبی قرار دارد،بدنبال سوء استفاده از حمایت تمام استان فارس است تا با بدست آوردن کوشکنار و الحاق آن به لامرد،پروژه ی فارس جنوبی را قویتر کند؟

اگر استان فارس به اندازه ی کافی قوی و بزرگ است،پس چرا مردمش شهر و فامیل خود را ترک می کنند و برای کار کردن به شهر ما می آیند؟اگر که در فارس رفاه کامل هست،پس در گرمای 50 درجه ی شهر من به بدنبال چه هستند؟آیا ما دست نیاز به سویتان دراز کردیم.به جز استاندار ما که آن هم با بازی های سیاسی جناحی در پشت پرده انتخاب می شود،کدام شخصیت قدرتمند و تاثیر گذار و سیاسی در استان ما،استان فارسی است؟آیا به نسبت دیگر مهاجرین فارسی ها خدمت بیشتری به ما کرده اند؟آیا ما هرمزگانی از مهاجرین به استانمان،نقش کمتری در ادارات داریم؟آیا از این مهاجرت شما،ما بیشتر منتفع شدیم یا خودتان؟شما یک سر به نیروگاه توانیر بندرعباس و یا پالایشگاه بندرعباس بزنید،می بینید که اکثریت استان فارسی ها با مدارک دیپلم و فوق دیپلم در حال انجام کارهای ساده ای هستند که خود ما هرمزگانی ها به راحتی می توانیم انجام دهیم.اما چون سالها پیش به واسطه ی استخدامهایی موسوم به استخدام اتوبوسی،از فارس نیروی کار سرازیر شده است و دارای سابقه کار هستند،باید تا بازنشستگی و جایگزینی شان صبر کرد.به عنوان کسی در بندرعباس زندگی کرده ام به شما اطمینان می دهم که تعداد افراد متخصص استان فارسی در هرمزگان نسبت به فاصله ی دو استان و سهولت جابجایی واقعا به چشم نمی آید؟اگر 1 دکتر استان فارسی باشد،من به شما اطمینان می دهم،10 دکتر هرمزگانی داریم.

آقای نماینده فارس که ما را تهدید به قطع ارتباط میکنی،باور کن با این رفتاری که از شما دیدیم،ما از شما به این جدایی بیشتر راغبیم.ما راضی هستیم،تمام استان فارسی ها از استان ما بروند،شما هم تمام استان هرمزگانی ها را به هرمزگان برگردانید.مطمئن باشید در این بازی ما یک به صد برنده می شویم.می خواهید درب های مراکز پزشکیتان را به روی ما ببندید،اشکال ندارد،ببندید.ما اگر نیاز به خدمات خاص پزشکی داشته باشیم،راه یزد و اصفهان و تهران برای ما باز است.حالا که با هم شطرنج بازی می کنیم،ما هم می توانیم اسکله باهنر و شهید رجایی را به روی شما ببندیم.اگر شما بتوانید راه را بر ما ببندید،ما هم می توانیم قشم و کیش را به روی شما ببندیم.شما فکر می کنی بدون قشم و کیش و بندرعباس و اسلکه های ما،چیزی از اقتصاد استان فارس می ماند؟یک سری به بازارهایتان بزنید.همان ستاره ی فارس،زیتون فارس و مجتمع خلیج فارس که با سرمایه ی یک هرمزگانی ساخته شده است،و از کسبه ی آنجا بپرسید کالایتان را از کجا می آورید؟آقای نماینده شما در این تظاهرات اتحاد مردم استان من را می بینی،هر کسی که خود را هرمزگانی می داند،متولد هر جا که باشد،یک صدا حق خود را فریاد می زند.آیا شما در استانت این اتحاد را داری؟آیا بین شیرازی ها،فسایی ها،کارزونی ها،جهرمی ها،دارابی ها،لاری ها و لرهایتان همچنین اتحادی هست؟هر بار که با استان فارسی ها صحبت کردیم،همه شان با هم مشکل داشتند و از هم متنفر بودند.خودت میدانی که راست می گویم.شما خودتان از مردم مرودشت می ترسید،نگاهی به آمار جرم و جنایت مرودشت و فسا بکنید،خودتان می فهمید چه می گویم.شما در همین شهر شیرازتان جرات قدم زدن در عادل آباد،کفترک و منطقه روغن نباتی را ندارید؟یک نگاه به درگیری های قومی بین روستاهای استانت بنداز تا بدانی که اتحاد مردم استان من چقدر گرانبهاست!


گپ آخر:




باز هم خدا را شکر میکنم که این روزهای زیبای هرمزگان،این اتحاد نادر را به چشم خود دیدم.امیدوارم که این حرکت شروعی برای حق خواهی های بزرگتر برایمان باشد.تداوم این تجمعات را امیدوارم.این غرشهای کاملا مردمی.بدون حمایت هیچ حذبی و جناحی،بدون چشم داشت به پست و مقامی مردم به خیابان ها می آیند.امروز DWآلمان و BBC انگستان از خروش ما می گوید،دیگر صدا وسیمای سفارشی شهرمان چه ارزشی دارد!ما با رعایت تمامی اصول راهپیمایی مدنی به دنبال حق خود خواهیم بود و پیروز خواهیم شد.یادمان نرود که این تظاهرات و اتحاد مردمی در برابر ظلم،روزی رویا و آرزوی ما بوده است.حمله ی 25 مهر پلیس به مردم من را به آینده امیدوار کرده است.زیرا ما توانستیم پایه ای ترین اصل جنبش مدنی را عملی کنیم و آن هم این بود که حریفمان را مجبور به واکنش کردیم.اینقدر بر روی هدف خود اصرار ورزیدیم که آنها مجبور به واکنش شده اند.این قدم بزرگی است برای هرمزگان بیدار.وقتی که به کل این قضایا می نگرم،از این همه ظلم و ستمی که بر ما هرمزگانیها روا شده است،ناراحت می شوم و با دیدن تنهایی مردم استانم که از هیج جا جز خودشان حمایت نمی شوند،از دولت تدبیر و امید نا امید می شوم.اما هر گاه نا امیدی به سراغم می آید،سخنی از گاندی در مغزم طنین انداز می شود که من را به سمت آرامش دلنشینی هدایت می کند.گاندی می گوید:"هر گاه که ناامید می شوم،یادم می آید که در طول کل تاریخ راه حقیقت و عشق همیشه پیروز بوده است.ستمگری و ظلم وجود داشته است و حتی در مواقعی ستمگران شکست ناپذیر به نظر آمده اند،اما در نهایت سقوط کرده اند".

در پایان فکر می کنم که شعر "من بر می خیزم" از مایا آنجلو،این روزهای هرمزگان را به خوبی به تصویر بکشد.


من بر میخیزم


گیرم که نامی از من نباشد در تاریخی که تو مینویسی

گیرم که خصمانه نام مرا پنهان کنی در پس دروغهای شاخدارت

گیرم که زیر پا لگدکوبم کنی

باز اما، مثل خاک، من بر میخیزم.

 

جسارت من  تو را می آزارد؟

چرا زانوی غم در بغل میگیری

وقتی میبینی سرفراز راه می روم

انگار در اتاق نشیمن خانه ام گنج یافته ام؟

 

درست مثل ماه درست مثل خورشید

با همان قطعیتی که جزر و مد رخ میدهد

درست مثل امید که قد میکشد

باز برمیخیزم

 

دلت میخواست ببینی نشسته و شکسته ام؟

سر خم کرده، چشم به زمین دوخته ام؟

شانه هایم افتاده مثل اشک

خسته ام دیگر از فریادهای سرزنده ام؟

 

سرافرازی من سرافکندگی توست؟

سخت است که ببینی

میخندم انگار در حیاط پشتی خانه ام

معدن طلا کشف کردهام.

 

گیرم کلمات خود را به سوی من شلیک کنی،

گیرم با نگاهت بر من زخم زنی

گیرم با نفرت خود جانم بگیری

اما باز، مثل هوا، من بر میخیزم

 

زیبایی من مایهٔ اندوه توست؟

انگشت به دهان میمانی

وقتی میبینی میرقصم و انگار

بین دستانم الماس دارم

 

از دل زاغه های شرم تاریخ

برمیخیزم

از میان گذشته هایی که ریشه در رنج دارند

برمیخیزم

من اقیانوسم، پهناور و خروشان

جاری و عاصی، موجم من.

 

پشت سر میگذارم شبهای هراس را

برمیخیزم

پیش می روم به سوی سپیده که آزاد است و رها

برمیخیزم

در دست دارم موهبتی که به ارث برده ام از اجدادم

من امید و رویای مردمانم.

برمی خیزم

برمیخیزم

برمیخیزم.

 

 

عکسها:
عکس اول > علی آرمان نژاد - هرمزگانی دات نت
عکس دوم > مجید جمشیدی
عکس سوم > الهام یاقوت پور - ایسنا


نظرات 2 + ارسال نظر
ali.bnd شنبه 27 مهر 1392 ساعت 15:47 http://www.bihamta66.blogfa.com

سلام دوست عزیز .. همیشه علاقه ی زیادی به مطالبت داشتم ولی در مورد این مطلب با توجه به شرایطی که قرار داریم ، خیلی پرمحتوا و تاثیرگذار بود .. ازت تشکر میکنم .. با اجازه متن این مطلب رو در پست اتحاد هرمزگانی گذاشتم ..

شما همیشه لطف تهستن،باعث خوشحالی مه ابوت که از ای متن برای حرکت مردم هرمزگان استفاده بشت.
شاد و موفق بشی.

سیدذبیح موسوی(کغار) شنبه 18 آبان 1392 ساعت 19:40 http://kghar.blogsky.com

قیام هرمزدگان در:kghar.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد