هرمزگان ما

هرمزگان ما

هرمزگان و هرمزگانی
هرمزگان ما

هرمزگان ما

هرمزگان و هرمزگانی

احترام،مسیر دو طرفه

یادداشت "احترام،مسیر دو طرفه" در تاریخ 25 بهمن نود و یک در هرمزگان ما منتشر شده بود.دیروز این مطلب به اشتباه از وبلاگ حذف شد.به همین دلیل این یادداشت را دوباره منتشر کردم.


---------------------------------------------------------------------------------------


نزدیک به 6 ماه از انتشار آخرین مطلب وبلاگم می گذرد.زمانی به خود جرات داده و مطلبی را منتشر می کنم که مطمئن باشم،حرفم ارزش بیان شدن را دارد.اما این فاصله 6 ماهه به دلیل فوق نبود.حرفی در دلم بود که من را در یک دو راهی قرار داده بود.از یک طرف معتقد بودم که حرفی که باید زده شود را باید بزنم،از طرف دیگر در مورد بازخورد مطلبم مردد بودم.یکی از اصول همیشگی من در وبلاگم این بوده است که نوشته هایم هرگز تداعی گر نفرت،کینه و توهین نباشند.همانگونه که دوست دارم مخاطبانم به خاطر هرمزگانی بودن،مورد تنفر و کینه دیگران قرار نگیرند.تجربه مشترک من با تمام دوستان هرمزگانیم،مشاهده ی توهین افراد غیر بومی به جامعه ی بومی در هرمزگان است.ما این توهین ها را  در مدارس،دانشگاه،ادارات،خیابان و حتی در اینترنت می بینیم.اکثر این توهین ها کل جامعه ی بومی ما را شامل می شود.من ضعف ها و مشکلات استانم و مردمانش را قبول دارم و خوب می دانم که این مشکلات نه تنها مختص استان من،بلکه مختص کل کشور ایران است.حتی این را هم خوب می دانم که در شهر و استان آن شخصی که به ما توهین می کند،هم این مشکلات وجود دارد.من این را می دانم که جامعه ی غیر بومی هرمزگان هم توسط بومی ها از توهین رنج می برد.من این مساله را همان قدر محکوم می کنم،که توهین به بومیان هرمزگان را محکوم می کنم.نفرت و کینه هیچ گاه سبب پیشرفت جامعه ای نشده است و تنها اسباب زحمت بوده.تصور کنید که مردم آمریکا دست از کینه ی نژادی بر نمی داشتند.آیا آمریکا امروز روی آرامش را به خود می دید؟آیا در جامعه ی جهانی محترم بودند؟.امروزه جامعه ی آمریکا به سمتی حرکت کرده است،که توهین نژادی را تفکر مختص به افراد ضعیف و بی خرد می داند.



























سوالی که پیش می آید این است که آیا هرمزگان و هرمزگانی لایق اینگونه توهین ها هستند؟!مسلما جواب منفی است.زیرا نه تنها هرمزگانی،بلکه هیچ شخصی،با هیچ دلیلی نباید مورد توهین قرار بگیرد.توهین کردن در جامعه ی جهانی امروز،امری پست شناخته می شود.

در کنار بحث و چالش با دوستان هرمزگانیم،در مورد هرمزگان با دوستان غیر بومی هم بارها صحبت کرده ام.این افراد به دو دسته تقسیم می شدند.عده ای با بحث منطقی نقاط ضعف هرمزگان را مطرح می کردند و در مورد روش های رفع آن پیشنهاداتی می دادند.گروه دوم اما هرمزگانی را مانع پیشرفت هرمزگان می دانسته و معتقد بودند که اگر به جای هرمزگانی ها افراد دیگری در این استان بودند،هرمزگان بهترین استان ایران می شد.عمده ی این گروه،هرمزگانی ها را مانع شکوفایی اقتصاد منطقه می دانستند.در ادامه ی بحث با این افراد به نکته ی جالبی که رسیدم این بود که تمام صحبت های این افراد معطوف به پول است.بیشتر که با سرگذشت این افراد آشنا شدم،فهمیدم که اکثرا خانواده هایی هستند که به امید شغل و زندگی بهتر به هرمزگان مهاجرت کرده اند!

هر منطقه ای با جذابیت های خاص خودش،مشتاقانی را به سوی خود می کشاند.به عنوان مثال کسی که به دنبال تحصیل در بهترین دانشگاه ها است،به تهران می رود.کسی که خواهان آب و هوای خوب است،به عنوان مثال به شیراز می رود.جاذبه ی هرمزگان،پتانسیل اقتصادی آن است.نمی توان کتمان کرد که اکثریت مهاجران غیر بومی هرمزگان به امید پیشرفت اقتصادی به هرمزگان می آیند.به عبارت دیگر پیشرفت اقتصادی بالاترین هدف این قشر است و پول معیار اصلی آنهاست.زیرا همین پول،آنقدر قدرت داشته است،که آنها را تشویق به ترک شهر و آشنایانشان کرده است.این افراد به امید پول دار شدن سریع و به هر طریقی راهی هرمزگان ما می شوند.آنها ما را با پولمان می سنجد.کسی که پولدار است (حال به هر طریقی) را موفق می دانند و فقیر را به چشم خود نمی آورند و آنها را ضعیف و بیچاره می نامند.آیا این توهین کنندگان به غیر از پول چیز دیگری را نمی بیند؟آیا انسانیت،اخلاق و پاک بودن معیار نیست؟عجب قضاوت بی شرمانه و غیر منطقی!

مسائل مادی تنها دلیل توهین غیر بومی ها به هرمزگانیها نیست.همانگونه که در ابتدا گفتم،هرمزگانی ها،مثل تمام مردم ایران دارای ضعف و مشکل هستند.بحث من این است که هیچ دلیلی برای توهین کردن وجود ندارد.انتقاد کنند،مگر انتقاد چه اشکالی دارد؟!اما انتقادشان باید منطقی و سالم باشد.نباید انتقادشان را به توهین و نفرت آلوده کنند.شما زمانی یک انتقاد را قبول می کنید که از جانب شخص قابل قبولی باشد.به عنوان مثال شما به انتقاد یک بچه ی 9 ساله از وضعیت درسیتان در دانشگاه،هیچ توجهی نمی کنید.اما اگر استادتان از درستان انتقاد کند،مسلما شما حرفهای او را قبول می کنید.حرف من به دوستان هرمزگانیم این است که ببینید کسی که انتقاد توهین آمیز می کند،آیا خودش و منطقه اش از این انتقادات مبرا است؟آیا خودشان به حرفهایشان عمل می کنند؟آیا ارزش دارد ،وقت و حواستان را به انقادشان معطوف کنید؟

هرمزگان اول از همه به هرمزگانی متعلق است.به کسی که در خوب و بد آن بوده است و خواهد بود.کسی که هرمزگان را با تمام خوبی و بدی اش دوست دارد.به کسی که دلبسته ی اقتصاد هرمزگان نیست،بلکه دلبسته ی آب و خاک و قلب مردم هرمزگان است.خوب مسلم است که در استان هرمزگان،هم فقیر هرمزگانی باشد و هم غنی هرمزگانی.

بارها دیده ام که همین غیر بومی هایی که به هرمزگانی توهین می کنند،ادعا کرده اند که بومی های هرمزگانی باید ممنون آنها باشند،زیرا خود را دلیل پیشرفت هرمزگان می دانند.مسلما این ادعا واهی است،زیرا پیشرفت هرمزگان به دست بومی و غیر بومی با هم صورت گرفته است و چه بسا که سهم بومیان بیشتر است.هرمزگانی،که به خاطر پول نیامده است،او از همین خاک هرمزگان متولد شده است.هرمزگانی در کنار سود و منفعت خود،به دنبال منفعت هرمزگان و هرمزگانی نیز هست.غیر بومی هایی که مردم هرمزگان را مدیون خود می دانند،اول باید به این موضوع فکر کنند که آیا هرمزگان باعث پیشرفت و سر و سامان گرفتنشان نشده است؟یعنی ما باور کنیم که آنها بدون چشم داشتی و تنها برای پیشرفت هرمزگان آمده اند؟آیا آنها به نعمات هرمزگان نیاز نداشته اند؟آیا مشکلاتی را که به مردم هرمزگان نسبت می دهند، در هیچکدام از مردمان شهر و استان خودشان وجود ندارد؟اگر شهر و استان خودشان بدون مشکل بود،پس در گرمای 50 درجه هرمزگان چه می کنند؟خنده ام میگیرد.!

کل بحث بالا برای این بود که بگویم:هرمزگانی،به خودت ناراحت این توهینو مکن.این توهینو پایه و اساس باطل شوهه.حتی اگر مشکل هم اتبشت کسی حق توهین کردن بهت اینی.و یادت بشت همیطور که تو از شنیدن ای حرفون باطل ناراحت ابی،او دوست غیر بومی خومو هم از توهین بومیو ناراحت ابوت.بودون که تو هم حق توهین به غیر بومی ها ادنی.ای کارو باعث ابوت که خومو از هدف اصلیمو که  پیشرفت هرمزگان و هرمزگانین دور بشیم.

احساس می کنم شعر "من بر میخیزم"  اثر مایا آنجلو -شاعر سیاه پوست و آزادی خواه آمریکایی- مرا در رساندن پیام اصلیم یاری می کند.پس مطلبم را هم با همین شعر به پایان می رسانم.

 

"گیرم که نامی از من نباشد در تاریخی که تو مینویسی

گیرم که خصمانه نام مرا پنهان کنی در پس دروغهای شاخدارت

گیرم که زیر پا لگدکوبم کنی

باز اما، مثل خاک، من بر میخیزم.

 

جسارت من  تو را می آزارد؟

چرا زانوی غم در بغل میگیری

وقتی میبینی سرفراز راه می روم

انگار در اتاق نشمین خانهام گنج یافتهام؟

 

درست مثل ماه درست مثل خورشید

با همان قطعیتی که جزر و مد رخ میدهد

درست مثل امید که قد میکشد

باز برمیخیزم

 

دلت میخواست ببینی نشسته و شکستهام؟

سر خم کرده، چشم به زمین دوختهام؟

شانههایم افتاده مثل اشک

خسته ام دیگر از فریادهای سرزندهام؟

 

سرافرازی من سرافکندگی توست؟

سخت است که ببینی

میخندم انگار در حیاط پشتی خانهام

معدن طلا کشف کردهام.

 

گیرم کلمات خود را به سوی من شلیک کنی،

گیرم با نگاهت بر من زخم زنی

گیرم با نفرت خود جانم بگیری

اما باز، مثل هوا، من بر میخیزم

 

زیبایی من مایهٔ اندوه توست؟

انگشت به دهان میمانی

وقتی میبینی میرقصم و انگار

بین دستانم الماس دارم

 

از دل زاغههای شرم تاریخ

برمیخیزم

از میان گذشتههایی که ریشه در رنج دارند

برمیخیزم

من اقیانوسم، پهناور و خروشان

جاری و عاصی، موجم من.

 

پشت سر میگذارم شبهای هراس را

برمیخیزم

پیش می روم به سوی سپیده که آزاد است و رها

برمیخیزم

در دست دارم موهبتی که به ارث بردهام از اجدادم

من امید و رویای مردمانم.

برمی خیزم

برمیخیزم

برمیخیزم.