هرمزگان ما

هرمزگان ما

هرمزگان و هرمزگانی
هرمزگان ما

هرمزگان ما

هرمزگان و هرمزگانی

ریشه ها

زمانی که در جمعهای دوستانه در مورد اهمیت حفظ و گسترش المانهای بومی هرمزگان و بومی گرایی صحبت کرده ام،بار ها از من سوال شده است امروزه که بشر و ارتباط بین انسانها از مرز ها گذشته است و ملیت،مذهب و هر دسته بندی دیگری به کنار رفته،چرا باید بر بومیت خود تاکید داشته باشیم؟ارزش این مساله در چیست؟آیا احمقانه نیست که بجای نگاه انسان دوستانه،بخواهیم درگیر هرمزگانی بودن باشیم؟

اولین جواب که به ذهن من میرسد،این است که بومی گرایی کوچکترین تناقضی با مسائل انسان دوستانه و اندیشه محور ندارد.در بومی گرایی هیچ دشمنی با قوم یا شخص خاصی وجود ندارد.اصلی ترین موضوع بومی گرایی کمک به تقویت آنچه که با آن پیوند عمیق تری داریم،هست.بارها ذهن من درگیر این سوال بوده است که آیا بومی گرایی بر خلاف مسیر پیشرفت و آبادانی هرمزگان خواهد بود یا نه؟آیا شهر و استان آنقدر مهم است که این همه بر روی آن تاکید کنم؟

مثل هر سوال دیگری،در کلام و اندیشه افراد بزرگی که باعث پیشرفت و آبادانی جامعه ی مظلومشان شده اند،بدنبال جواب گشتم.در اندیشه های گاندی،لوترکینگ و ایکس.

"در زمانه ای که سیاه آمریکایی،منبع الهام و روحیه بخشی به ملت خود شده است،باید منابعی را پیدا کند که با استفاده از آن به کمک برادران رنج دیده اش در سرزمین اجدادی اش (آفریقا) برود."

سخنان فوق،بخشی از سخنرانی دکتر مارتین لوتر کینگ،رهبر جامعه ی سیاه پوستان آمریکا و برنده ی جایزه ی صلح نوبل است.

دکتر کینگ متولد شهر آتلانتا از ایالت جورجیا آمریکا است.او پس از پایان تحصیلاتش از آلاباما به آتلانتا بر میگردد و فعالیت های اجتماعی خود را در شهر خودش و از شهر خودش شروع می کند.مهاتما گاندی از خانواده ای گجراتی بوده است و پس از پایان تحصیلات در انگلستان و کار کوتاه مدت در آفریقای جنوبی برای شروع مبارزاتش به گجرات برگشته و از آشرام خودش فعالیت های مبارزاتی خود را شروع می کند.دکتر کینگ برای حقوق سیاه پوستان مبارزه میکرد،اولویت اول او پیشرفت جامعه سیاهان،سپس پیشرفت آمریکا و در نهایت حرکت رو به جلوی انسان دوستانه برای کل جهان بود.به همین علت تمامی افراد نزدیک به او و اعضای موثر جنبشش از سیاهان بود.چون سیاه در آنجا با درد ها آشنا بود،ظلم را به چشم دیده بود و به راحتی میتوانست احساس بقیه سیاهان را درک کند.سیاه برای پول مبارزه نمیکرد،سیاه از طریق پیوند ریشه هایش با درد جامعه اش،برای شرافت و حقوق خود مبارزه میکرد.سیاه چیزی بیشتر از حقش نمیخواست.

گاندی برای پیشرفت و آبادانی هند فعالیت میکرد.اولویت اول او هند بود،پس به همین دلیل دوستان نزدیک و هم قطارانش هندی بودند.به همان دلایلی که دور و بر کینگ،سیاهان بودند.چارلز اندروز،کشیشی انگلیسی بود که به فعالیت های گاندی علاقه مند شد،و با نفوذ خود باعث معرفی گاندی در جامعه انگلیس شد.گاندی زمانی که به صورت علنی مبارزات خود را شروع کرد،با اینکه با اندروز رابطه ی بسیار خوبی داشت،از او خواست که عذر گاندی را بپذیرد و از مبارزات خارج شود.زیرا گاندی معتقد بود باید به همه نشان دهند که هندی ها خودشان می توانند تمام کارهای خود را انجام دهند.پس بومی گرایی نیاز پیشرفت هر مرز و بومی است.آیا اگر گجرات پیشرفت نمی کرد،هند می توانست پیشرفت کند.؟آیا اگر سیاهان آتلانتا در مبارزه شان شکست می خوردند،جامعه سیاهان جهان می توانست به جایگاه امروزی خود برسد؟

مطالب فوق مختصری بود از رفتار بزرگان با مساله ای که می توان التزام به بومی گرایی نامید.در مطالب قبلی بارها تاکید کرده ام که صرف متولد شدن در شهر یا منطقه ی خاصی،دلیل بر برتری نسبت به سایر مردم نیست.در همین هرمزگان می توان انسان های هرمزگانی یافت که جزء پست ترین انسان های روی زمین باشند،و هم می توان هرمزگانی هایی را پیدا کرد که جزء بهترین بندگان خدا باشند.همانطور که در تهران،پاریس،پکن و ... می توان این انسانها را پیدا کرد.در مرحله ی بعد،گفتیم که اینکه تنها متولد هرمزگان باشیم و والدینمان هرمزگانی باشند،هم دلیلی بر بومی بودن ما نیست.ما بومی هرمزگانی را اینگونه تعریف کردیم،کسانی که نسل های قبلشان در اینجا بوده اند،و نسلهای بعدشان هم در اینجا خواهند بود.کسانی که برای هدفی والاتر از منفعت مالی،در زمینه پیشرفت و آبادانی هرمزگان و هرمزگانی تلاش کنند.و همانگونه که در شادی هرمزگان سهیم هستند،در سختی ها هم زحمات را به دوش بکشند.در کل کسی که ریشه ی وجودش،با ریشه ی هرمزگان پیوند خورده باشد.کسی که درد و رنج هرمزگان را با تمام وجود حس کند و منفعت هرمزگان را بر منفعت شخصی مقدم بدانند.

چندی پیش در دیدار با دو نفر از دوستانم که در سوئد و نروژ زندگی می کردند،در رابطه با رفتار مردم آن کشورها با مهاجرین سوال پرسیدم.سوئد و نروژ از مرفه ترین کشورهای دنیا هستند و سالانه مهاجرین زیادی را پذیرا می شوند.هر دو جواب یکسانی دادند.گفتند تا زمانی که سالم کار کنید و به قوانین آنجا احترام بگذارید،نه تنها با شما مشکلی نخواهند داشت،بلکه به شما احترام نیز می گذارند.اما اگر اشاعه ی فساد کنید،اگر از راه غیر قانونی فعالیت کنید و در منطقه اختلال ایجاد کنید،با شما شدیدا برخورد میکنند.اگر با سوء استفاده از حمایت های دولت از افراد نیازمند،قصد گمراه کردن دولت و دریافت حق و حقوق اضافه را داشته باشید،با شما مقابله میکنند.به عنوان مثال اگر یک آفریقایی که برای زندگی راحتتر تحت حمایت دولت سوئد به سوئد بیاید و برای زنان سوئدی مزاحمت ایجاد کند،مردم محلی با او به جدل می پردازند.


ریشه ها


سیاهان در ابتدا به عنوان برده و بدون هیچ گونه سندی به آمریکا آورده می شدند،و از ریشه خود جدا می شدند.نسل بعد سیاه ها،نه می دانست از کجا آمده است و نه از تاریخ و فرهنگ نیاکانش چیزی می دانست.سیاه زمانی که به دنبال ریشه های خود رفت،ریشه های خود را یافت و خود را دوباره با آنها پیوند زد،شروع به پیشرفت کرد.چون هدفشان کمک به پیشرفت خود و جامعه شان بود،دیگر برایشان مهم نبود که از کدام قوم و قبیله است،مهم سیاه بودن بود.چون حرف و درد یکدیگر را خوب می شناختند.اتحاد و برادریشان به جایی رسید که هر سیاهی در هر نقطه از جهان به موفقیتی میرسید،آن موفقیت را نه تنها با مردم شهر و دیارش،بلکه با تمام سیاهان دنیا،تقسیم میکرد.به عنوان مثال موفقیت باب مارلی،تنها موفقیت سیاهان جامائیکا نبود،بلکه موفقیت همه ی سیاهان بود.یا قهرمانی محمد علی کلی در بوکس،قهرمانی سیاهان جهان محسوب می شد.شخصیت های بزرگ جامعه ی سیاهان به آفریقا سفر می کردند،و به دنبال ریشه های خود می گشتند تا آنها را برای مردمشان دوباره زنده کنند.نمونه اش همین روحیه،تلاش و پشتکار خستگی ناپذیر است که سیاه امروز را به جایگاه فعلی اش رسانده است.

مارتین لوتر کینگ با سفر به غنا و نیجریه،مالکوم ایکس با سفر به مصر،سودان،اتیوپی،کنیا،الجزایر و ... بدنبال پیوند سیاهان آمریکا با ریشه هایشان در آفریقا بودند.باب مارلی به گابون،اتیوپی،کنیا و زیمبابوه رفت تا موسیقی اش را با هم نوعانش به اشتراک بگذارد.همچون محمد علی کلی که به زئیر،آفریقای جنوبی و غنا رفت و چهره ی یک قهرمان سیاه پوست را به آفریقایی ها نشان داد.

 به نظر شما ریشه هایمان کدامند؟آیا چیزی غیر از گویش،پوشش و موسیقی مان است؟ اگر گویش،پوشش و موسیقی مان فراموش شود،خودمان فراموش می شویم،هرمزگانی فراموش می شود.آیا همین اخلاق خاصی که از آن به عنوان اخلاق بندِری نام می بریم نیست؟آیا چیزی غیر از محبت و برادری بین خودمان است؟خودمان که پیوند مشترک با یکدیگر داریم.چنان فرزندان یک مادر.آیا فرزندان یک مادر می توانند،مادر دیگران را به اندازه ی مادر خود دوست داشته باشند؟

با آموزش دادن گویش هرمزگانی به فرزندانمان این ریشه را قوی کنیم.با آشنا کردن آنها با پوشش بومی،این پوشش را سر پا نگه داریم.به اطرافیانمان یاد بدهیم که با کسانی که ریشه مشترک داریم،باید محبت و دوستی بیشتری روا داشت.شاید بپرسند چرا؟

چون یک درخت در خاکی رشد می کند،که بتواند در آن ریشه بزند.ما همچون درختانی هستیم که در با ویژگی های خاصمان در خاک هرمزگان ریشه زده ایم و به عبارتی ادامه ی ریشه ی نیاکانمان هستیم.ما بهتر از هر درخت دیگری،چون سختی های این خاک را می شناسیم،با کمبود هایش آشنایی داریم و دوستش داریم.پس بهتر از همه در اینجا رشد خواهیم کرد.ساده بگویم همانطور که به عنوان مثال در شمال کشور درخت خرما رشد نمیکند،در هرمزگان هم چای به ثمر نمیرسد!شما اگر در هرمزگان چای بکارید،تنها آب ، اکسیژن و خاک را هدر خواهید داد و حاصلی نخواهید دید.



و اما عکس فوق،حسن ختامی است بر بحث امروز.قدرت و ارزش ریشه ها به خوبی نمایان است.تصویری که می بینید،تصویری درختی است که بارش باران،خاک اطراف آن را با خود برده است،و این درخت تنها با تکیه بر ریشه هایش پایدار مانده است.همین!

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
ali.bnd جمعه 8 فروردین 1393 ساعت 14:04 http://bihamta66.blogfa.com/

سلام .. بازم مثل همیشه مطلبت .. عالی و خوب بود .. با آرزوی موفقیت در سال جدید ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد