هرمزگان ما

هرمزگان ما

هرمزگان و هرمزگانی
هرمزگان ما

هرمزگان ما

هرمزگان و هرمزگانی

احترام،مسیر دو طرفه

یادداشت "احترام،مسیر دو طرفه" در تاریخ 25 بهمن نود و یک در هرمزگان ما منتشر شده بود.دیروز این مطلب به اشتباه از وبلاگ حذف شد.به همین دلیل این یادداشت را دوباره منتشر کردم.


---------------------------------------------------------------------------------------


نزدیک به 6 ماه از انتشار آخرین مطلب وبلاگم می گذرد.زمانی به خود جرات داده و مطلبی را منتشر می کنم که مطمئن باشم،حرفم ارزش بیان شدن را دارد.اما این فاصله 6 ماهه به دلیل فوق نبود.حرفی در دلم بود که من را در یک دو راهی قرار داده بود.از یک طرف معتقد بودم که حرفی که باید زده شود را باید بزنم،از طرف دیگر در مورد بازخورد مطلبم مردد بودم.یکی از اصول همیشگی من در وبلاگم این بوده است که نوشته هایم هرگز تداعی گر نفرت،کینه و توهین نباشند.همانگونه که دوست دارم مخاطبانم به خاطر هرمزگانی بودن،مورد تنفر و کینه دیگران قرار نگیرند.تجربه مشترک من با تمام دوستان هرمزگانیم،مشاهده ی توهین افراد غیر بومی به جامعه ی بومی در هرمزگان است.ما این توهین ها را  در مدارس،دانشگاه،ادارات،خیابان و حتی در اینترنت می بینیم.اکثر این توهین ها کل جامعه ی بومی ما را شامل می شود.من ضعف ها و مشکلات استانم و مردمانش را قبول دارم و خوب می دانم که این مشکلات نه تنها مختص استان من،بلکه مختص کل کشور ایران است.حتی این را هم خوب می دانم که در شهر و استان آن شخصی که به ما توهین می کند،هم این مشکلات وجود دارد.من این را می دانم که جامعه ی غیر بومی هرمزگان هم توسط بومی ها از توهین رنج می برد.من این مساله را همان قدر محکوم می کنم،که توهین به بومیان هرمزگان را محکوم می کنم.نفرت و کینه هیچ گاه سبب پیشرفت جامعه ای نشده است و تنها اسباب زحمت بوده.تصور کنید که مردم آمریکا دست از کینه ی نژادی بر نمی داشتند.آیا آمریکا امروز روی آرامش را به خود می دید؟آیا در جامعه ی جهانی محترم بودند؟.امروزه جامعه ی آمریکا به سمتی حرکت کرده است،که توهین نژادی را تفکر مختص به افراد ضعیف و بی خرد می داند.



























سوالی که پیش می آید این است که آیا هرمزگان و هرمزگانی لایق اینگونه توهین ها هستند؟!مسلما جواب منفی است.زیرا نه تنها هرمزگانی،بلکه هیچ شخصی،با هیچ دلیلی نباید مورد توهین قرار بگیرد.توهین کردن در جامعه ی جهانی امروز،امری پست شناخته می شود.

در کنار بحث و چالش با دوستان هرمزگانیم،در مورد هرمزگان با دوستان غیر بومی هم بارها صحبت کرده ام.این افراد به دو دسته تقسیم می شدند.عده ای با بحث منطقی نقاط ضعف هرمزگان را مطرح می کردند و در مورد روش های رفع آن پیشنهاداتی می دادند.گروه دوم اما هرمزگانی را مانع پیشرفت هرمزگان می دانسته و معتقد بودند که اگر به جای هرمزگانی ها افراد دیگری در این استان بودند،هرمزگان بهترین استان ایران می شد.عمده ی این گروه،هرمزگانی ها را مانع شکوفایی اقتصاد منطقه می دانستند.در ادامه ی بحث با این افراد به نکته ی جالبی که رسیدم این بود که تمام صحبت های این افراد معطوف به پول است.بیشتر که با سرگذشت این افراد آشنا شدم،فهمیدم که اکثرا خانواده هایی هستند که به امید شغل و زندگی بهتر به هرمزگان مهاجرت کرده اند!

هر منطقه ای با جذابیت های خاص خودش،مشتاقانی را به سوی خود می کشاند.به عنوان مثال کسی که به دنبال تحصیل در بهترین دانشگاه ها است،به تهران می رود.کسی که خواهان آب و هوای خوب است،به عنوان مثال به شیراز می رود.جاذبه ی هرمزگان،پتانسیل اقتصادی آن است.نمی توان کتمان کرد که اکثریت مهاجران غیر بومی هرمزگان به امید پیشرفت اقتصادی به هرمزگان می آیند.به عبارت دیگر پیشرفت اقتصادی بالاترین هدف این قشر است و پول معیار اصلی آنهاست.زیرا همین پول،آنقدر قدرت داشته است،که آنها را تشویق به ترک شهر و آشنایانشان کرده است.این افراد به امید پول دار شدن سریع و به هر طریقی راهی هرمزگان ما می شوند.آنها ما را با پولمان می سنجد.کسی که پولدار است (حال به هر طریقی) را موفق می دانند و فقیر را به چشم خود نمی آورند و آنها را ضعیف و بیچاره می نامند.آیا این توهین کنندگان به غیر از پول چیز دیگری را نمی بیند؟آیا انسانیت،اخلاق و پاک بودن معیار نیست؟عجب قضاوت بی شرمانه و غیر منطقی!

مسائل مادی تنها دلیل توهین غیر بومی ها به هرمزگانیها نیست.همانگونه که در ابتدا گفتم،هرمزگانی ها،مثل تمام مردم ایران دارای ضعف و مشکل هستند.بحث من این است که هیچ دلیلی برای توهین کردن وجود ندارد.انتقاد کنند،مگر انتقاد چه اشکالی دارد؟!اما انتقادشان باید منطقی و سالم باشد.نباید انتقادشان را به توهین و نفرت آلوده کنند.شما زمانی یک انتقاد را قبول می کنید که از جانب شخص قابل قبولی باشد.به عنوان مثال شما به انتقاد یک بچه ی 9 ساله از وضعیت درسیتان در دانشگاه،هیچ توجهی نمی کنید.اما اگر استادتان از درستان انتقاد کند،مسلما شما حرفهای او را قبول می کنید.حرف من به دوستان هرمزگانیم این است که ببینید کسی که انتقاد توهین آمیز می کند،آیا خودش و منطقه اش از این انتقادات مبرا است؟آیا خودشان به حرفهایشان عمل می کنند؟آیا ارزش دارد ،وقت و حواستان را به انقادشان معطوف کنید؟

هرمزگان اول از همه به هرمزگانی متعلق است.به کسی که در خوب و بد آن بوده است و خواهد بود.کسی که هرمزگان را با تمام خوبی و بدی اش دوست دارد.به کسی که دلبسته ی اقتصاد هرمزگان نیست،بلکه دلبسته ی آب و خاک و قلب مردم هرمزگان است.خوب مسلم است که در استان هرمزگان،هم فقیر هرمزگانی باشد و هم غنی هرمزگانی.

بارها دیده ام که همین غیر بومی هایی که به هرمزگانی توهین می کنند،ادعا کرده اند که بومی های هرمزگانی باید ممنون آنها باشند،زیرا خود را دلیل پیشرفت هرمزگان می دانند.مسلما این ادعا واهی است،زیرا پیشرفت هرمزگان به دست بومی و غیر بومی با هم صورت گرفته است و چه بسا که سهم بومیان بیشتر است.هرمزگانی،که به خاطر پول نیامده است،او از همین خاک هرمزگان متولد شده است.هرمزگانی در کنار سود و منفعت خود،به دنبال منفعت هرمزگان و هرمزگانی نیز هست.غیر بومی هایی که مردم هرمزگان را مدیون خود می دانند،اول باید به این موضوع فکر کنند که آیا هرمزگان باعث پیشرفت و سر و سامان گرفتنشان نشده است؟یعنی ما باور کنیم که آنها بدون چشم داشتی و تنها برای پیشرفت هرمزگان آمده اند؟آیا آنها به نعمات هرمزگان نیاز نداشته اند؟آیا مشکلاتی را که به مردم هرمزگان نسبت می دهند، در هیچکدام از مردمان شهر و استان خودشان وجود ندارد؟اگر شهر و استان خودشان بدون مشکل بود،پس در گرمای 50 درجه هرمزگان چه می کنند؟خنده ام میگیرد.!

کل بحث بالا برای این بود که بگویم:هرمزگانی،به خودت ناراحت این توهینو مکن.این توهینو پایه و اساس باطل شوهه.حتی اگر مشکل هم اتبشت کسی حق توهین کردن بهت اینی.و یادت بشت همیطور که تو از شنیدن ای حرفون باطل ناراحت ابی،او دوست غیر بومی خومو هم از توهین بومیو ناراحت ابوت.بودون که تو هم حق توهین به غیر بومی ها ادنی.ای کارو باعث ابوت که خومو از هدف اصلیمو که  پیشرفت هرمزگان و هرمزگانین دور بشیم.

احساس می کنم شعر "من بر میخیزم"  اثر مایا آنجلو -شاعر سیاه پوست و آزادی خواه آمریکایی- مرا در رساندن پیام اصلیم یاری می کند.پس مطلبم را هم با همین شعر به پایان می رسانم.

 

"گیرم که نامی از من نباشد در تاریخی که تو مینویسی

گیرم که خصمانه نام مرا پنهان کنی در پس دروغهای شاخدارت

گیرم که زیر پا لگدکوبم کنی

باز اما، مثل خاک، من بر میخیزم.

 

جسارت من  تو را می آزارد؟

چرا زانوی غم در بغل میگیری

وقتی میبینی سرفراز راه می روم

انگار در اتاق نشمین خانهام گنج یافتهام؟

 

درست مثل ماه درست مثل خورشید

با همان قطعیتی که جزر و مد رخ میدهد

درست مثل امید که قد میکشد

باز برمیخیزم

 

دلت میخواست ببینی نشسته و شکستهام؟

سر خم کرده، چشم به زمین دوختهام؟

شانههایم افتاده مثل اشک

خسته ام دیگر از فریادهای سرزندهام؟

 

سرافرازی من سرافکندگی توست؟

سخت است که ببینی

میخندم انگار در حیاط پشتی خانهام

معدن طلا کشف کردهام.

 

گیرم کلمات خود را به سوی من شلیک کنی،

گیرم با نگاهت بر من زخم زنی

گیرم با نفرت خود جانم بگیری

اما باز، مثل هوا، من بر میخیزم

 

زیبایی من مایهٔ اندوه توست؟

انگشت به دهان میمانی

وقتی میبینی میرقصم و انگار

بین دستانم الماس دارم

 

از دل زاغههای شرم تاریخ

برمیخیزم

از میان گذشتههایی که ریشه در رنج دارند

برمیخیزم

من اقیانوسم، پهناور و خروشان

جاری و عاصی، موجم من.

 

پشت سر میگذارم شبهای هراس را

برمیخیزم

پیش می روم به سوی سپیده که آزاد است و رها

برمیخیزم

در دست دارم موهبتی که به ارث بردهام از اجدادم

من امید و رویای مردمانم.

برمی خیزم

برمیخیزم

برمیخیزم.

 

 

سندرم هرمزگان

 

اورشلیم،مکانی مقدس برای سه دین اسلام،مسیحیت و یهود است.اورشلیم یا همان بیت المقدس،شهری است که پیامبر اسلام از آنجا به معراج رفته است.عیسی مسیح در اورشلیم به صلیب کشیده شد و دیوار کتل که مقدس ترین مکان یهودیان است،نیز در همانجا قرار دارد.زمانی که شما برای اولین بار به اورشلیم بروید،بدلیل تم شدیدا مذهبی این شهر،بروز سندرم اورشلیم در شما بسیار شایع خواهد بود. مجموعه نشانه هایی را که حاکی از بروز نوعی بیماری در شما است،را سندرم می گویند.علایم سندرم اورشلیم،هذیان و توهم در مورد مقدس بودن،در بیمار است.بیمار خود را،شخصی پاک،بخشیده شده و انتخاب شده از سوی پروردگار یا  حتی منجی موعود می پندارد.این مشکلات روحی حتی تا آنجا پیش می رود که اندیشه ایجاد یک دین جدید که همه ی ادیان دیگر را در بر بگیرد،در ذهن بیمار شکل می گیرد.



شاید اگر روانشناسان بر روی افرادی که از خارج از هرمزگان به هرمزگان می آیند،آزمایشی انجام دهند،بتوانند پدیده ای به نام سندرم هرمزگان! را بیابند.از علائم این بیماری،فکر های اقتصادی پر سود و زود بهره،توهم کارشناسی بالا در زمینه پولدار شدن،حتی به صورت حاد تر،یک شبه میلیونر شدن و احساس ظهور بنیان های یک تحولگر بزرگ اقتصادی در خود می باشد.چندی پیش مطالب وبلاگ نویسی(از یکی از شهرهای مرکزی ایران) را در رابطه با سفرش به بندرعباس و قشم می خواندم. او نوشته بود که وجب به وجب بندرعباس و قشم پتانسیل تبدیل شدن به یک مرکز اقتصادی را دارد.او در پایان نوشته هایش نوشت:بندرعباس بهترین شهر ایران می شد اگر به جای مردم حال حاضرش،افراد دیگری سکنه ی آن بودند.این مطلب مرا به فکر وا داشت و همان موقع این مساله را با یکی از دوستان نزدیکم در میان گذاشتم و برداشت او را از این مطلب خواستار شدم.به نکته ی خیلی خوبی اشاره کرد و گفت:"این جمله ی آغازین هر استعماری است".به تاریخ هرمزگان نگاه کردم و آنچه تا به امروز به سرش آمده است،را در ذهنم مرور کردم.به راستی که سالهاست مستعمره هستیم.

بارها در مورد این مساله در فیسبوک بحث شده است.بیشتر افراد غیر بومی که در هرمزگان فعالیت اقتصادی می کنند در دفاع از خودشان می گویند:"ما سرمایه آوردیم،با سرمایه مان باعث پیشرفت هرمزگان شدیم،پس هر چه بدست بیاوریم،حقمان است".و در ادامه هم می گویند:" هرمزگان هم جزئی از ایران است،ما و شما هرمزگانیها،همه ایرانی هستیم،پس دلیلی وجود ندارد که ما نتوانیم در هرمزگان فعالیت اقتصادی کنیم".به نظر من،تا اینجای کار حرفشان کاملا منطقی است.



صحبت من با این دوستان این است که آیا در مشکلات هرمزگان و مردمش،این حس ایرانی بودن شما،همچنان پایدار است؟آیا همانگونه که خود را در ثروت هرمزگان شریک می دانید،در کمک به رفع مشکلات هرمزگان هم سهمی برای خود قائل هستید؟آیا با این بنگاه های اقتصادیتان،به رفع مشکل بیکاری هرمزگانیها کمک کرده اید؟یا نیروی کارتان را از همان جریان معروف مهاجرت های اتوبوسی از شهرتان،تامین می کنید؟

من عاشق هرمزگان هستم.در بهترین حالت،شاید بتوانم دوری یک ماهه از شهرم را تحمل کنم.بیشتر از یک ماه،هر جا که باشم،از درون میپوسم.مسلما هیچ بدی را برای هرمزگانم نمیخواهم.گاهی اوقات در مخیله خود،به این فکر می کنم که اگر روزی،زلزله ای مخرب در هرمزگان بوقوع بپیوندد،و خرابی هایی را در حد بم،پدید بیاورد،آیا غیر بومی ها با سرمایه شان به ساخت دوباره هرمزگان کمک خواهند کرد؟آیا باز هم خود را ایرانی و هرمزگان را تکه ای از ایران می دانند؟آیا به شهر خودشان بر نخواهند گشت و هرمزگان ویران را با ما،دوباره خواهند ساخت؟آیا،در اصلاح سرحدی نامیده شدن،توسط هرمزگانیها را بهانه ای برای فرار از زیر کمک کردن،قرار نخواهند داد؟آیا این هرمزگانی را که باعث پیشرفت رفاهی و اقتصادیشان شد،را به یاد می آورند؟ ذهن من پر از این آیا های بی جواب است که جز گذر زمان،راه حلی برای به جواب رسیدنش وجود ندارد.

اواخر بهمن ماه گذشته،فرش خاکی هرمز بعنوان مهمترین اثر فرهنگی هرمزگان در سال نود و یک،جمعیت زیادی را به سمت جزیره هرمز کشاند و آنها را با فرهنگ و فضای هرمز آشنا کرد.بیشتر بازدید کننده ها برای اولین بار به این جزیره سفر کرده بودند و هم برای خودشان و هم مردم بومی هرمز،تجربه ی ارزشمندی بود.در همان روز ها عده ای که خود را فعالان محیط زیست می نامیدند و حتی در هرمزگان زندگی هم نمیکردند،به مخالفت با این اثر پرداختند و با مطرح کردن اینکه هرمز جز ایران است و ما به عنوان فعالان محیط زیست ایران مخالف این اثر هستیم،بدنبال اعلام وجود بودند.سوالی که برای من بوجود آمد،این بود که شما در تعطیلات نوروز که پارکها و سواحل هرمزگان توسط مهمانان نوروزی به کثافت کشیده می شود،کجا بودید؟شما موقع کشند قرمز که بویش ما را عذاب داد و ماهیگیری ما را نابود کرد،کجا بودید؟آیا آن موقع ما جزء ایران نبودیم؟

بیماران مبتلا به آنچه که در ابتدای مطلب،سندرم هرمزگان نامیدیم،اگر با توهمشان،پول و سرمایه و فرصت های اقتصادی ما را به باد دهند،چه کسی جواب گوی ضرر و زیان آنها به هرمزگان خواهد بود؟

بحث کلی من این است که اگر غیر بومی ها،همراهی و دوستی ما را می خواهند،اگر اعتماد ما را می خواهند،اگر ادعای دوستی با ما را دارند،اگر ما را با خود یکی می پندارند،پس در سختی ها و مشکلات ما،خود را به ما نشان دهند.وگرنه در خوشی که همه با ما هستند!و این را بدانند که کمک به آبادی هرمزگان،اگر وظیفه شان نباشد،نشان دهنده ی لطفشان هم نخواهد بود.انسانیت و وجدان حکم می کنند که به جایی که باعث پیشرفت آنها شده است،وفا دار بوده و به پیشرفت و آبادانی آن منطقه و مردمش کمک کنند.

اگر در نوشته های قبلیم به حمایت از اقتصاد بومی پرداخته ام،به این دلیل است که،هرمزگانی درد هرمزگانی را می داند.هرمزگانی می داند که هرمزگان خانه ی اول و آخرش است.می داند که خودش و نسل های بعد از خودش از میوه ی دست رنج امروز او بهره خواهند برد.او می داند که آبادی هرمزگان،آبادی خودش و آینده اش است.او می داند که وظیفه ی چیدن میوه ی درختی را که نیاکانش در سالهای گذشته در هرمزگان کاشته اند،بر عهده ی اوست.او فراموش نمیکند که تخم میوه را برای استفاده هرمزگان آینده،دوباره به خاک هرمزگان برگرداند.


*.برای درک بهتر سندرم هرمزگان،صحبت ها و برنامه های شخصیت نقی در سریال نوروزی پایتخت دو در زمان اقامتش در قشم را به یاد آورید.


--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


با عضویت در خبرنامه وبلاگ(انتهای ستون سمت چپ وبلاگ) می توانید به محض انتشار مطلب جدید،از طریق ایمیل مطلع شوید.


 

 

 

زمان انتشار مطلب جدید


سلام


آنگونه که آمار وبلاگ می گوید،عده ای از بازدید کنندگان به طور روزانه از این صفحه بازدید

می کنند.با توجه به اینکه زمان بروز رسانی مطالب این وبلاگ نظم خاصی ندارد،تصمیم بر این گرفتم که زمان تقریبی انتشار مطالب بعدیم را به اطلاع بازدید کنندگان برسانم.


         --------- زمان انتشار مطلب آینده:هفته ی پایانی خرداد ماه ---------


با عضویت در خبرنامه وبلاگ،می توانید به محض انتشار مطلب جدید،از طریق ایمیل مطلع شوید.




*************************************************************************




*.چند روزی است که از انتشار این عکس در اینترنت می گذرد.هر بار که به این تصویر نگاه می کنم،حس عجیبی در درونم پدید می آید که تا به الان هنوز نتوانسته ام،تفسیرش کنم.یک چیزی نزدیک به عشق خالص!

خودت باش!




در معدود دفعاتی که گروه تیتووک در بندرعباس اجرا داشته،از بندرعباس دور بوده ام.اما اخبار گروهشان را دنبال می کنم.اینکه داستان های ملل مختلف را با حال و هوای هرمزگانی پیوند می دهند،من را خیلی مجذوب کرده است که حداقل یک بار اجرایشان را ببینم.همیشه از پیوستگی و تعمیم پذیری سرنوشت ها و داستان های مختلف،با یکدیگر لذت برده ام.جدا از این مسائل شخصیت رسانه ای ابراهیم پشت کوهی را می پسندم.کسی که نه عینک هیپستری به چشم دارد،نه موهای بلند و افشان دارد و نه عکس های سیاه سفید با ژست های به اصطلاح روشنفکری!.از اینکه بدون سر و صدای تبلیغاتی در شبکه های مجازی فعالیت می کند،از اینکه سرش به کار خودش گرم است و از ایده های مبتکرانه اش خیلی خوشم می آید.و به تمام دلایل بالا همیشه از شنیدن خبر موفقیتش،خوشحال می شوم.

زمانی که در شبکه های مجازی خبر موفقیت او و گروهش بازتاب می یابد،استقبال زیاد از خبر،هم من را خشنود می کند و هم یک سوال برای من بوجود می آید.!اینکه عده ای می نویسند: ((ما به تو افتخار می کنیم)) یعنی چه؟چرا یک نفر تلاش کند،زحمت بکشد ولی کسانی که نقشی در ماجرا نداشتند،مفتخر گردند؟!

دوستی در جواب این مساله اینگونه جواب داد که :این نشان دهنده شکوه هنر است که یک نفر می تواند با افتخار آفرینی خودش،گروه بزرگی را مفتخر بکند و علت احترامی که به یک هنرمند گذاشته می شود،همین کار بزرگ است.

راستش را بخواهید،جوابش من را قانع نکرد.چون (چرا)ی سوال من این بود که چرا همیشه منتظر هستیم،کسی کار بزرگی بکند،بعد برویم وجه اشتراکی مثل هم استانی بودن با آن شخص پیدا بکنیم و به خودمان افتخار کنیم!؟چندی پیش با یکی از دوستانم که در حال تحصیل در یکی از رشته های مهندسی در تهران است،صحبت می کردم.از روزی که با دوستان هم محله ایش برای رفتن به دانشگاه خداحافظی کرده است،برایم گفت.دوستانش گفته بودند "تو امید ما هستی و ما به خودمان اعتقادی نداریم.ما آرزو داریم که موفق باشی،تا فردا روز دست ما را بگیری."

مواجه شدن با اینگونه طرز فکر،اینکه کمبود ها و ضعف را قبول کنیم و همیشه چشم انتظار کمک دیگران باشیم، همیشه من را ناراحت می کند.احساس می کنم اگر این طرز فکر اصلاح شود،زمینه ساز پیشرفت بزرگتری می شود.دوست دارم بدانیم که یک قدم که خودمان برای خودمان برداریم،ارزشش برای ما،چندین برابر هزار قدمی است که دیگران برای خودشان بر می دارند.

هرمزگان عکاسان مستعد و خلاقی دارد،بازیگران پر ذوقی دارد،خوانندگان خوش صدا و آینده داری دارد.هر از چند گاهی خبر موفقیت این افراد را در جشنواره های ملی و بین المللی می شنویم و این اخبار باعث خوشحالی می شود.موفقیت این افراد باعث می شود که دیگران،تصویر درستی از استان من و هم استانی های من داشته باشند و خیلی از تصورات غلط،تصحیح شوند.مشکل از آنجایی آغاز می شود که عده ای به این بزرگواران امید می بندند که رهبران پیشرفت و آبادانی هرمزگان باشند و این مساله را در نظر نمی گیرند که این افراد تخصصشان در زمینه هنر است و چون هنرمندان قابلی هستند،دلیلی نمی شود که در همه ی زمینه ها مستعد باشند.چندی پیش با مطلبی در مورد نقش هنرمندان در پیشرفت جامعه سیاهان آمریکا مواجه شدم.نکته جالب این بود که در دهه 90 میلادی (1990-1999) بارها هنرمندان سیاهپوست،هواداران سیاه پوست خود را نا امید کرده بودند.در آن زمان سیاهان تمام امیدشان را به هنرمندان سیاه پوست بسته بودند و کاملا مطیع آنها بودند.به این امید که این هنرمندان باعث پیشرفت و احیای حقوق سیاهان شوند.امید به جنت جکسون (خواننده و بازیگر معروف سیاهپوست)،ادی مورفی (بازیگر سیاهپوست)،پائولا عبدل (خواننده سیاهپوست) و حتی سونی لیستون (بوکسور قهرمان جهان در دهه 60 میلادی) نه تنها سیاهپوستان را به جایی نرساند،بلکه پیشرفت و توسعه سیاهان را به تاخیر انداخت.

در پایان لازم به ذکر است که بحث من این نیست که این هنرمندان هرمزگانی،برای پیروی کردن افراد مناسبی نیستند،بلکه می گویم که به خودمان اعتماد داشته باشیم و کاری را که خودمان درست بودنش را قبول داریم،انجام دهیم.اگر کسی حرف خوب و ارزشمندی را به زبان آورد از آن برای بهبود مسیر خودمان در راه ابادی هرمزگان استفاده کنیم.زمانی که ما راه و نقش خودمان را در مسیر آبادی هرمزگان پیدا کنیم،مسلما با شناخت بهتری که پدید می آید،با شناسایی اشتراک مسیر خودمان و دیگر مشتاقان کمک به هرمزگان،می توانیم یک اتحاد کاربردی را ایجاد کنیم و با قدرت بیشتری رو به جلو برویم.نباید همیشه دست روی دست بگذاریم تا یک نفر بلند شود که پشت سر او برویم.شاید ما خودمان آن کسی هستیم که باید دیگران را به ایستادن ترغیب کنیم.حتی اگر فکر می کنید که نمیتوانید تغییر قابل توجهی را ایجاد کنید،لااقل تلاش کنید با حرکتتان رو به جلو،جرقه ای باشید در ذهن آن کسانی که فردای آباد هرمزگان را می سازند.

 

نقش ما در جامعه هرمزگانی

بارها شده است که به واسطه ی صحبتهایم در مورد هرمزگان،با افراد مشتاقی آشنا بشوم که گویا سالها منتظر کسی بوده اند که پا به پای او مسیر پیشرفت هرمزگان را طی بکنند.این افراد کسانی هستند که به دلایل مختلف (شرایط خانواده،محل زندگی و ...) فرصت انجام کاری برای هرمزگان را پیدا نکرده بودند یا ایده های داشته اند که به تنهایی از پس آن بر نمی آمده اند.اولین چیزی که در مواجهه با غالب این افراد به چشم می آید،شوق بی چون و چرای آنها برای حمایت و کمک کردن به بومی گرایی در هرمزگان است.به عبارتی دیگر علاقه و بی تابی آنها برای داشتن نقش در آینده و آبادی هرمزگان،قدرت تصمیم گیری و تفکر را از آنها می گیرد.این افراد غالبا در ابتدا افراطی هستند.به عنوان مثال با سبک خاصی از گویش هرمزگانی صحبت می کنند،احترام را در روبرویی با غیر بومی ها رعایت نمی کنند.مساله بینشی دیگر اینکه،این افراد هرمزگان و هرمزگانی را بدون عیب،و غیر هرمزگانی را منشا تمام مشکلات و عیوب می دانند.بسته به اینکه این افراد مشتاق در مصاحبت با چه افراد و تفکراتی باشند،نگرش و دید آنها -در ارتباط با هرمزگان و هرمزگانی-شکل می گیرد.این افراد در رابطه با بومی گرایی و هرمزگان با تفکرات متفاوتی روبرو خواهند شد.عده ای افراطی هستند،عده ای واقع بین هستند و گروهی هم مخالف بومی گرایی و هستند کسانی که مخالف هرمزگان و هرمزگانی اند!

بحث این است که بیاییم در مواجهه با این افراد با رفتاری شایسته و ارزشمند آنها را به سمت مسیر درست بیاوریم.مالکوم ایکس رهبر جامعه مسلمانان سیاه پوست آمریکا جمله ی ارزشمندی دارد."فردا از آن کسی است که امروز خود را بهتر از دیگران آماده کند  و سواد قدرتمند ترین ابزار برای کسب آمادگی است".پس بیاییم با یادآوری ارزش تحصیل به این دوستان علاقه مند آنها را آماده کنیم.بیایید با نشان دادن رفتاری متشخصانه و بر پایه احترام با همه ی مردم،به این دوستان مشتاقمان بگوییم که ارزش های رفتاری یکی از مهم ترین فاکتور های دیگران برای ارزیابی ما است.به دوستانمان بگوییم که افراط گرایی  در تاریخ هیچ دستاوردی برای هیچ جامعه ای نداشته است.در کنار این گفتار،ما باید با رفتارمان هم به صحبت هایمان عمل کنیم،زیرا ایمان بدون عمل،ایمان مرده است.



اجازه بدهید برای روشن شدن منظورم مثالی را برایتان بزنم.انسان تشنه ای را در یک اتاق دربسته،و با تنها یک لیوان آب گل آلود تصور کنید.مسلما این انسان تشنه از روی اجبار و برای زنده ماندن آب گل آلود را می نوشد.زیرا انتخاب دیگری را ندارد.حال بیایید شرایط دیگری را فرض کنید.همان انسان تشنه،در همان اتاق در بسته ولی اینبار در کنار آب گل آلود،یک لیوان آب گوارا و زلال هم باشد.اگر به این انسان حق انتخاب داده شود،مسلما لیوان آب گوارا را می نوشد!
به احتمال زیاد،در ذهن شما این سوال ایجاد می شود که چگونه این تفکر ارزشمند و محترمانه را در جامعه ی هرمزگانی گسترش بدهیم.قبل از جواب دادن به این سوال بیایید نگاهی به نانو تکنولوژی داشته باشیم.یکی از مطالب علمی مورد توجه در عصر حاضر که دست آوردهای بزرگی را بدنبال داشته است،نانو تکنولوژی است.نانو تکنولوژی به زبان ساده،یعنی خاصیتی را در که کل یک سیستم مد نظر داریم،در تک تک ذرات آن سیستم ایجاد کرده و با در کنار هم قرار دادن این ذرات یک سیستم با ویژگی مورد نظرمان را بدست بیاوریم.برای نمونه اگر ما یک در آهنی ضد زنگ می خواهیم،بجای اینکه بیاییم ابتدا یک در آهنی بسازیم و بعد از ساخت،روی آن ضد زنگ بزنیم،بیاییم به ذرات آهن خاصیت ضد زنگ بدهیم و از کنارهم قرار دادن این ذرات،آهن ضد زنگ بسازیم.
اگر من و شما،سواد و آموزش عالی داشته باشیم،متشخص و محترم باشیم.اگر به ارزشهای انسانی پایبند باشیم و در یک کلام اگر انسان باشیم،ما جزیی از آن جامعه ی ایده آل هرمزگانی که باعث آبادی و پیشرفت هرمزگانمان می شود،خواهیم بود،که با این روش زندگی مسلما پیوند دهنده ی دیگر ذرات این جامعه ی رویایی می شویم.