هرمزگان ما

هرمزگان ما

هرمزگان و هرمزگانی
هرمزگان ما

هرمزگان ما

هرمزگان و هرمزگانی

بومی گرایی

"شما چرا تا به این حد روی کلمه بومی تاکید می کنید؟مگر زمانی که هدف پیشرفت و توسعه است،بین بومی و غیر بومی فرقی خواهد بود؟مگر همه انسان نیستیم؟شما نژاد پرست هستید!"

اینها جملاتی هستند که من بعد از اینکه در جمع جدیدی در مورد جامعه هرمزگانی صحبت میکنم،اغلب در واکنش به گفته هایم دریافت میکنم.احتمالا عده ای هم بعد از خواندن مطالب این وبلاگ همین سوالها را از من خواهند پرسید!ابتدا گذری در تاریخ خواهم کرد و از پلسی و فرگوسن به شما میگویم.



در نیمه ی پایانی قرن نوزدهم سیاهان آمریکایی نه تنها از دید جامعه ی سفید پوست بلکه از دید قانون ایالات متحده هم شهروند درجه دوم محسوب میشدند.آنها حق حضور در قطار سفید پوست ها را نداشتند،حق ورود به غذا خوری سفید پوستان را نداشتند.آنها حتی از اینکه بتوانند از دستشویی عمومی سفید پوستان استفاده کنند هم منع شده بودند.در سال 1890،هومر پلسی وارد قطاری که به سمت لوییزیانا در حرکت بود شد و در واگن سفید پوستان نشست.او به خاطر این رفتار محاکمه شد و به زندان افتاد.قاضی جان اچ فرگوسن او را به پرداخت 25 دلار محکوم کرد،اما پلسی از دادن این جریمه سر باز زد.این حرکت او بازتاب زیادی داشت و باعث تصویب قانونی موسوم به جیم کراو شد.بر طبق این قانون،سیاهان حق استفاده از امکانات برابر با سفید پوست ها را پیدا کردند،اما به شرط مجزا بودن این امکانات.
خوب همانطور که پیش بینی میشد این قانون فقط در حد رفع تکلیف بود.به عنوان مثال دانشکده حقوق سفید پوستان بالتیمور،قضات برجسته را به عنوان اساتید خود در اختیار داشت،در حالی که دانشکده ی حقوق بالتیمور سیاه پوستان،بالاترین استادش یک لیسانس حقوق بود.کوپه های قطار،مدارس،غذا خوری ها و سرویس های بهداشتی اسم برابر اما مجزا،را یدک می کشیدند،فقط اسم برابری را. 
این تبعیض آشکار سرخوردگی سیاهان را بیشتر کرد.در سال 1952 عده ای از وکلای سیاه پوست که خود در بالتیمور تحصیل کرده بودند،به سردستگی ثورگود مارشال -یکی از برترین وکلای تاریخ آمریکا که سیاهپوست بود- برای نشان دادن تاثیرات منفی این وضع بر جامعه سیاه پوستان دست به کار جالبی زدند.آنها از دادگاه آمریکا درخواست انجام تست بر روی کودکان دبستانی سیاه پوست را کردند.دادگاه هم کنت کلارک،روانشناس و جامعه شناس نیویورکی را برای این تست به مدارس سیاه پوستان فرستاد.کلارک همراه خود دو عروسک،یکی سفید و دیگری سیاه،را به مدارس می برد.او عروسک ها را روی میز میگذاشت و از تک تک بچه ها سوالاتی را می پرسید.
کدام عروسک به تو شبیه تر است؟جواب می آمد:سیاه
دوست داری با کدامیک همبازی شوی؟جواب کودک:سفید
از کدام بیشتر خوشت می آید؟بچه ها می گفتند:سفید
از کدام بدت می آید؟جوابشان سیاه بود.
در پایان این تحقیق،65 درصد کودکان سفید را زیباتر و بهتر و 70 درصد هم سیاه را عروسک بدتر معرفی کردند.
و در همان سال قانون جیم کراو لغو و تمام امکانات رفاهی و آموزشی برای سفید و سیاه مختلط شد.
مسلما متوجه شده اید که منظورم از بازگویی این مساله چه بوده است!



بومی هرمزگان کسی نیست که فقط متولد هرمزگان یا از خانواده ای هرمزگانی باشد.بومی هرمزگان کسی است که اول خود را هرمزگانی بداند،و دوم به فکر پیشرفت و آبادی هرمزگان باشد.آبادگران هرمزگان،کسانی هستند که درخت بکارند،حتی اگر بدانند که خودشان فرصت استفاده از سایه اش را بدست نمی آورند!.اینکار را میکنند چون حرمت نفس دارند.حرمت نفس چیزی جز پایبندی به اصول اخلاقی و ارزشهای شخصی نیست..حرمت نفس غذای عزت نفس است.گاندی بارها در صحبت هایش گفته است،از واقعه ی عاشورا مسلمانان،درس بزرگی گرفته است که باعث میشده او هرگز از مردن نترسد.عاشورا و کلام گهربار حسین (ع):مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت.
اگر بر روی بومی تاکید میشود به این دلیل است که چون او کسی است که رگ و ریشه اش در هرمزگان بوده است و در هرمزگان هم رشد می کند.نسل بعد از او هم میوه ی او،و ریشه نسل بعد خود خواهند بود.بومی هرمزگان فرق دارد با آنهایی که برای پول و قدرت اقتصادی به هرمزگان آمده اند.فرق دارد با آنهایی که بعد از پر کردن خلا نفسی خود با پول،به شهر و دیارشان باز میگردند.اگر صحبت از فرهنگ بومی است به این خاطر است که اگر فرهنگمان بمیرد،اگر گویشمان از بین برود،اگر پوششمان فراموش شود،خودمان و هرمزگانمان نابود میشویم.جهان هستی پیرامون ما،نمایشگاه عظمت خداوند است.قوانین طبیعت در تمامی معادلات زندگی ما عمومیت دارند.ساده است،درختی که از ریشه جدا شود،خشک می شود.
بزرگترین کمبود سیاهان جهان این بود که از فرهنگ و تاریخشان دور شده بودند و حتی نمیدانستند چه عقبه ی تاریخی دارند.آنها عموما برده هایی بودند که حتی نام خانوادگی هم نداشتند که قوم و نسبشان را بشناسند.اگر امروز سیاه آمریکا زنده شده است به خاطر این است که تاریخ خود را پیدا کرده و خود را  به ریشه هایش پیوند زده است.ما باید به هم نسل هایمان و نسل بعد از خودمان از صالح سنگبر بگوییم،برایشان از ابراهیم منصفی،از علی حبیب زاده،از عبدالله ژیانفر،از مریم بهنام بگوییم.فرزند ما باید بداند که استانش ادبیات بومی دارد،بفهمد در استانش هنرمند بین المللی مثل قنبر راستگو را داشته است.نسل ما شنیده است که هرمزگان ضعیف است و نیروی شایسته ندارد و باید غیر بومی ها اداره اش بکنند.اما من و شما حق نداریم که بگزاریم نسل آینده هرمزگان این جمله را بشنود.اگر روزی آیندگان تو،از هرمزگانی صحبت کردن،از پوشش هرمزگانی خجالت کشیدند،مطمئن باش که از داشتن پدر یا مادری مثل تو هم خجالت می کشند.سرنوشت هیچ قومی تغییر نخواهد کرد مگر خودشان بخواهند.هرمزگان را هرمزگانی میسازد،با غیرت خودش و با عزت نفس خودش.عزت نفس هرمزگان،گویش هرمزگانی است،پوشش هرمزگانی است و جوان شایسته هرمزگانی.


گوته:


اگر ثروتمند نیستی مهم نیست . بسیاری از مردم ثروتمند نیستند

اگر سالم نیستی،هستند کسانیکه با معلولیت و بیماری زندگی می کنند

اگر زیبا نیستی،برخورد درستی هم با زشتی وجود دارد

اگر جوان نیستی،همه با چهره پیری مواجه خواهند شد

اگر تحصیلات عالی نداری با کمی سواد هم می توان زندگی کرد

اگر قدرت سیاسی و مقام نداری مشاغل مهم متعلق به معدودی از انسانهاست

اما ……

اگر عزت نفس نداری برو بمیر که هیچ نداری !

موسیقی پاپ هرمزگانی



بدون شک ناصر عبداللهی و رضا صادقی مطرح ترین هنرمندان هرمزگانی در سطح کشور هستند.در عظمت ناصر کوچکترین شکی نیست.همیشه،سخت ترین قدم، اولین قدم است.ناصر این سختی را به جان کشید و نه تنها برای موسیقی هرمزگان،بلکه برای موسیقی پاپ مجاز ایران هم اولین قدم را برداشت.ناصر بود که با موسیقی بی بدیلش گوش مردم را با گویش بندرعباسی آشنا کرد.ناصر بود که به مردم فهماند که موسیقی جنوب فقط یک ریتم تند و اشعار بدوی نیست.ناصر بود که با نقش جمالش،خدای بزرگ مردم دریا را به ایرانیان شناساند.بوی شرجی ناصر،بیداری مردم خسته جنوب بود،جنوبی که خودش هم خرد و خسته است.ناصر عبداللهی از مردمی گفت که اهل خاک تشنه هستند،اما دل به دل دریا ترینند.مردمی که با صداقت همصدا و همنشین سخاوت هستند.



اما رضا صادقی،موضوع مطلب امروز من است.عده ای او را عوام فریب می نامند.بله،در همین هرمزگان عده ای هستند که می گویند رضا صادقی با تکیه بر نام بندر و بندری به دنبال محبوبیت برای خود است.هرمزگان هنرمندی را دارد که روزی گفت افتخار می کنم که هم محله ای رضا صادقی و قنبر راستگو هستم،اما بعد از کنسرت رضا صادقی در بندرعباس و رفتن رضا صادقی به مزار ناصر در وبلاگش نوشت:" بعضی ها تا وقتی بود چشم دیدنش رو نداشتن ولی امروز که دستش از دنیا کوتاهه به بهانه های مختلف از اسم ، از صدا حتی از سنگ مزارش هم نمیگذرن و برای پُزدادن در اذهان عمومی و تبلیغات و منافع شخصی دست به چه کارایی که نمیزنن ...فقط میگم دمتون گرم “...

عده ای او را با ناصر می سنجند و از پشت پرده ای صحبت می کنند که رضا صادقی در آنجا به دشمنی با ناصر می پرداخته است.به نظر من این سناریو هم،همان داستانی است که بر سر ناصر عبداللهی آوردند.آنجا گفتند که ناصر به ابراهیم منصفی توهین کرده است،حالا کاراکتر ها را عوض کرده اند.

به محلات پایین شهر بندرعباس بروید.محلاتی که فقیرند،محلاتی که مردمانی محتاج به نان شب دارد.خانواده های سالمی که فقط روز را به شب می رسانند را ببینید.در محلاتی که سالمهایش دل مرده و خسته روزگارند،از معلول و ناتوانش چه انتظاری باید داشته باشیم؟!کم معلول و ناتوان ندیده ام که برای فرار از سختیهای زندگی به مواد مخدر روی آورده اند و خود را بیچاره کرده اند.اما رضا صادقی به ما نشان داد که آسمان نامحدود است.با تمام این مشکلات جنگید و بالا رفت.ستاره ها در تاریکی است که خود را نشان میدهند.

من رضا صادقی را ستایش می کنم که به همه گفت:هیچ کسی بندریو و هیچ جا بندر نابو.حتی اگر برای سو استفاده از احساسات بومی گرایانه مردم این کار را کرده باشد.لذت می برم هر جایی خارج از هرمزگان که میگویم از بندرعباس هستم،من را چوک بندر خطاب میکنند.لذت می برم زمانی که در خیابان های شهری خارج از هرمزگان قدم می زنم و از ماشین ها و مغازه ها نوای موسیقی هرمزگانی می آید و هیچ جا بندر نابوت در گوشم طنین انداز می شود.من رضا صادقی را تحسین می کنم که در کنسرت هایش نام ناصر را زنده نگه می دارد.رضا صادقی را دوست دارم،چون هر وقت باران می بارد،ناخودآگاه در من بهشتی بودن شهرم را القا می شود.

"موا بگم بندر ما یه تکه از بهشتن - - - دگه مه ناگم،به خدا رو خاکشم نوشتن"

 

 

روح هرمزگانی

تمام نوشته های من،حرف دلم است که بر زبان می آید.نوشته هایم را به زبان فارسی معیار مینویسم تا همه بتوانند نوشته هایم را بخوانند.اما این حرف دلم را هر کار کردم،دلم نیامد به فارسی معیار بنویسم.این نوشته ام،فقط برای برادران و خواهران هرمزگانی من است.دغدغه ی این روزهایم را میگویم.
"هر مشکلی که توی استانمو پیش اتات،شروع اکنیم به انتقاد از نمایندهون هرمزگان تو مجلس و اگیم ضعف از اوشون.یا از همی سیاسیون استان انتقاد اکنیم که به چه توی رده هوی بالای سیاسی کشور،هیچ هرمزگانی وجود اینی؟
اما کاکا و دادای عزیز مه،مشکلونی که هرمزگان امروز ایشه شاید 1 درصد به خاطر جریانهای سیاسی بشت،ولی مطمئنم به 99 درصد باقی موندش،نمایندهو که هیچ،رییس جمهور هم ناتونت کاری بکنت.چون او 99 درصد،مشکل از خود مردم هرمزگانن.همو مردمی که ساکت نشتن و هیچ قدمی در راه پیشرفت خودشو و استانشو ناواگفتن.هرمزگانی اگه شوا خودش و استانش پیشرفت بکنن،باید به اعماق وجود خودش رجوع بکنت و حلقه ی اتصالی پیدا بکنت با روح شریف و قدرتمند هرمزگان.همو روحی که توی گرمای بالای 50 درجه ماهیگیری اکنت،همو روحی که توی خشکسالی وحشتناک،کشاورزی اکنت.همو روحی که توی گرمای طاقت فرسای هرمزگان،صبح تا پسین کار اکنت.


دوستی شگو:"هرمزگان امروز،بیش از هر چیزی به نیروی تحصیل کرده نیاز ایشه".دوست دگه ای ایگو:"هرمزگان به سرمایه و ثروت زیاد،نیاز ایشه تا بتونت قدرت کسب بکنت و پیشرفت بکنت".یکی دگه ایگو:"ما مردمی ماوا که به کوچکترین نا حقی اعتراض بکنن و با خشم خوشو حق خا بگرن".

به نظر مه اوشویی که باعث پیشرفت امروز هرمزگان ابن،او هرمزگانیونی هستن که در برابر ناحق توسری شخاردن،سرشو خونی بودن،اما سر خودشو خم شنکردن.حالا ایشو اتونن تحصیل کرده بشن،ثروتمند بشن،خشمگین بشن و حتی اتونن هیچ کدوم ای خصوصیا شنوبوت.اما همشو در یک چیز مشترکن،همشو شرافت هرمزگانی شوهَ."

می خواهم زنده بمانم

11 ماه از آخرین نوشته ام میگذرد.رمز عبور وبلاگ قبلیم را از دست دادم و بندربلاگ بلا استفاده شد.تنها کاری که در مدت این 11 ماه انجام دادم این بود که نوشته هایم را به این خانه منتقل کردم.در این مدت غیبتم،گفتنی زیاد داشتم،اما حوصله ی نوشتن را نداشتم.چند روز پیش،هدفم از راه اندازی این وبلاگ را دوباره با خود مرور کردم.هدفم عمومی کردن بحث ها و نظرات خود و دوستانم در مورد هرمزگان بود.مطالبی که حاصل گفتگو های من با افراد علاقه مند به پیشرفت هرمزگان،در جمع ها و دیدار هایمان بود.یادآوری این هدف بار دیگر مرا به نوشتن وا داشت.مارتین لوتر کینگ می گوید:"زمانی مرده ایم که در مورد چیزی که مهم است،سکوت کنیم".و من می خواهم زنده بمانم!

نور امید

در پست قبلی نقاط ضعفی را که به نظرم در جامعه بومی هرمزگان مشهود بود،بیان کردم.ار آنجایی که خوب و بد درکنار هم هستند،در این پست تصمیم بر آن گرفتم که نقاط روشن و امید بخشی را که در جامعه هرمزگان دیدم،مورد بررسی قرار دهم.نقاطی که حاکی از حرکت هرمزگان به سوی پیشرفت است.

یکی از امید بخش ترین موضوعاتی که آن را می توان بیداری سیاسی مردم هرمزگان نامید حمایت از نیروی بومی برای اداره استان بود.تجمع و حمایت مردم برای انتخاب استاندار بومی،نوید از ارزش یافتن بومی گرایی و اعتماد به توانایی یک هرمزگانی در میان مردم بومی بود.اتحاد وهمدلی نیروی تحصیلکرده در ادارات استان برای کمک به هرمزگان و کمک به نیروی بومی کم تجربه،نقطه روشن دیگری در مسیر پیشرفت هرمزگان بود.مهندسینی که با اثبات شایستگی خود ادارات استان را می چرخانند.بدون شک دوران هرمزگان حال حاضر شاهد بیشترین تعداد مدیران بومی تحصیلکرده در دستگاه های کاری و مدیریتی خود است،موضوعی که می تواند جلوی قطار نیروهای غیر بومی مهاجر به استان را بگیرد.
موسیقی یکی از نماد های هنر هرمزگانی است.موسیقی ای که ما هرمزگانیها سعی در شناساندن آن به عنوان شناسنامه ی فرهنگی خود،به دیگران داریم.موسیقی ای که ادعا داریم با موسیقی شناخته شده به عنوان موسیقی جنوبی متفاوت است و پارامتر های مختص به هرمزگان را در خود دارد.سال گذشته با ایجاد سایت شرجی دات کام به همت جوانان علاقمند به موسیقی بومی هرمزگان کلاس و شخصیت خاصی به موسیقی هرمزگان داده شد.سایتی که موسیقی هرمزگان را شناسنامه دار کرد و نظم خاصی به سیل هنرمندان این عرصه در هرمزگان بخشید.کنسرت هادی آرمین ،خواننده ی بومی و خوش آتیه  که با استقبال بی نظیری مواجه شد،نشان از علاقه مردم به موسیقی بومی هرمزگان و حمایت از هنرمندان بومی دارد.
در زمینه فعالیت های اجتماعی،NGO هایی که توسط جوانان استان برنامه ریزی می شوند،بیانگر بالا رفتن سطح اجتماعی جامعه هرمزگان است.برنامه هایی از قبیل:پاکسازی ساحل،عیادت از سالمندان،سر زدن به بچه های بهزیستی و حضور دسته جمعی در نمایشگاه های هنرمندان استان از فعالیت های این NGO ها است.در زمینه NGO های علمی،جمعیت دانش آموختگان هرمزگانی محصل در تهران امید بخش بزرگی در راه پیشرفت علمی جامعه آینده هرمزگان است.دانش آموختگان بومی که مسلما روابط و همکاری بین آنها در جامعه هرمزگان نقش مثبتی را در پیشرفت استان ایفا خواهد کرد.در پایان به نظرم با همکاری وحمایت از این حرکات مثبت،تغییراتی را که به دنبال آن هستیم،در جامعه مان می توانیم ایجاد کنیم.فکر می کنم این شعر لنگستون هیوز-شاعر آزادی خواه آمریکایی- حس من نسبت به جامعه امروز هرمزگان را بهتر بیان می کند.


آی غول ِ چُرتالو!

یه مدت لمیده بودی.
حالا دارم صاعقه رُ می‌بینم و
تندرو
تو لبخندت.
حالا من
ابرای توفانی رُ می‌بینم و
آسمون غرنده و
معجزه و
شگفتی ِ تازه رُ
تو اون چشای بیدارت.
هر قَدَمت
جهش تازه‌یی رُ نشون میده

تو رونات.